و باطن است نه از باب تفسير. و هر يك از تفسير و تأويل در جايگاه خود حق است و پيداست كه اين دو، جايگاه واحد ندارند... پس اثبات يك شيئى در ظاهر قرآن با ثبوت شيئى ديگر در تأويل و بطون قرآن، منافات ندارد. و اگر دليل موثقى بر تأويل و باطن باشد، آن را اخذ مى كنيم، همچنان كه ظاهر را اخذ مى كنيم».( مناهج البيان، جزء 3، ص 290).
در حديث زير تصريح شده كه موضوعِ يارى امير مؤمنان عليه السلام تأويل آيه است:
سلام بن مستنير از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند: «مخالفان، عنوانى براى خود گذاشته اند كه خداوند، تنها على بن ابى طالب عليه السلام را بدان ناميده است و تأويل آن نيامده است. گفتم: تأويل آن كى مى آيد؟ فرمود: هر گاه بيايد، خداوند در پيشگاه او (امام على عليه السلام ) پيامبران و مؤمنان را گرد هم مى آورد تا او را يارى كنند. و اين سخن خداست: «و إذ أخذ اللّه ميثاق النّبيين...». در آن روز پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب داده مى شود و او پيشواى تمامى مردم خواهد بود. كليه انسانها در زير پرچم او خواهند بود و او پيشواى آنها خواهد بود. اين تأويل آيه است». ( تفسير العياشي، ج 1، ص 181).
9ـ3. تفسير آيات متشابه
ظواهر آيات متشابه مورد نظر نيست و اين قبيل آيات، پس از ورود بيان از خارج، در معانى تأويلى ظهور مى يابند.( ر.ك.نگاهى به علوم قرآنى: ص 125). با استفاده از احاديث وارد در تفسير آيات متشابه، مى توان به مدلول آنها دست يافت. براى مثال در تفسير آيه «وُجوهٌ يَومئذ ناضِرةٌ * إلى ربّها ناظِرةٌ» (قيامت، 22 و 23) امام رضا عليه السلام مى فرمايند: «يعنى چهره ها نورانى است و به ثواب پروردگارش نظر مى كند» .(التوحيد، ص 116 ح 19) و نيز امير مؤمنان عليه السلام در حديثى فرموده اند: «...اين سخن خداست: إلى ربّها ناظرة» مراد از نظر به خدا، نگريستن به ثواب خداوند تبارك و تعالى است». (التوحيد، ص 262).
10ـ3. تفسير موضوعى
در برخى از احاديث تفسيرى، با كنار هم قرار دادن آيات پيرامون يك موضوع، به تبيين ابعاد و جوانب آن موضوع قرآنى پرداخته شده است. براى مثال امام صادق عليه السلام