احادیث داستانی تهمت

گناه تهمت به قدری سنگین است که وقتی بُشیر به شخصی تهمت زد، آیاتی چند در مورد او نازل شد.

مجمع البیان ـ فی تَفسیرِ قَولِهِ تَعالی:«إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیک الْکتَابَ... إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَن یشْرَک بِهِ»[۱]ـ:

نَزَلَت فی بَنی اُبَیرِقٍ؛ وکانوا ثَلاثَةَ إخوَةٍ: بِشرٌ وبُشَیرٌ ومُبَشِّرٌ، وکانَ بُشَیرٌ یکنّی أبا طُعمَةَ، وکانَ یقولُ الشِّعرَ یهجو بِهِ أصحابَ رَسولِ اللّهِ(ص)، ثُمَّ یقولُ: قالَهُ فُلانٌ. وکانوا أهلَ حاجَةٍ فِی الجاهِلِیةِ وَالإِسلامِ، فَنَقَبَ أبو طُعمَةَ عَلی عِلِّیةِ رِفاعَةَ بنِ زَیدٍ وأَخَذَ لَهُ طَعاما وسَیفا ودِرعا، فَشَکا ذلِک إلَی ابنِ أخیهِ قَتادَةَ بنِ النُّعمانِ، وکانَ قَتادَةُ بَدرِیا، فَتَجَسَّسا فِی الدّارِ وسَأَلا أهلَ الدّارِ فی ذلِک، فَقالَ بَنو اُبَیرِقٍ: وَاللّهِ ما صاحِبُکم إلّا لَبیدُ بنُ سَهلٍ؛ رَجُلٌ ذو حَسَبٍ ونَسَبٍ، فَأَصلَتَ عَلَیهِم لَبیدُ بنُ سَهلٍ سَیفَهُ وخَرَجَ إلَیهِم، وقالَ: یا بَنی اُبَیرِقٍ! أتَرمونَنی بِالسَّرَقِ وأَنتُم أولی بِهِ مِنّی، وأَنتُمُ مُنافِقونَ، تَهجونَ رَسولَ اللّهِ(ص) وتَنسُبونَ ذلِک إلی قُرَیشٍ؟ لَتُبَینُنَّ ذلِک أو لَأَضَعَنَّ سَیفی فیکم، فَدارَوهُ.

وأَتی قَتادَةُ رَسولَ اللّهِ(ص) فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، إنَّ أهلَ بَیتٍ مِنّا أهلُ بَیتِ سَوءٍ، عَدَوا عَلی عَمّی فَخَرَقوا عِلِّیةً لَهُ مِن ظَهرِها، وأَصابوا لَهُ طَعاما وسِلاحا. فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): اُنظُروا فی شَأنِکم.

فَلَمّا سَمِعَ بِذلِک رَجُلٌ مِن بَطنِهِمُ الَّذی هُم مِنهُ یقالُ لَهُ: «اُسَیرُ بنُ عُروَةَ»، جَمَعَ رِجالاً مِن أهلِ الدّارِ، ثُمَّ انطَلَقَ إلی رَسولِ اللّهِ(ص) فَقالَ: إنَّ قَتادَةَ بنَ النُّعمانِ وعَمَّهُ عَمَدا إلی أهلِ بَیتٍ مِنّا لَهُم حَسَبٌ ونَسَبٌ وصَلاحٌ وأبَّنوهُم بِالقَبیحِ، وقالوا لَهُم ما لا ینبَغی، وَانصَرَفَ.

فَلَمّا أتی قَتادَةُ رَسولَ اللّهِ(ص) بَعدَ ذلِک لِیکلِّمَهُ، جَبَهَهُ رَسولُ اللّهِ(ص) جَبها شَدیدا، وقالَ:

عَمَدتَ إلی أهلِ بَیتِ حَسَبٍ ونَسَبٍ تَأتیهم بِالقَبیحِ وتَقولُ لَهُم ما لا ینبَغی؟!

قالَ: فَقامَ قَتادَةُ مِن عِندِ رَسولِ اللّهِ(ص) ورَجَعَ إلی عَمِّهِ، وقالَ: لَیتَنی مِتُّ ولَم أکن کلَمَّتُ رَسولَ اللّهِ(ص)، فَقَد قالَ لی ما کرِهتُ. فَقالَ عَمُّهُ رَفاعَةُ: اللّهُ المُستَعانُ.

فَنَزَلَتِ الآیاتُ:«إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیک الْکتَابَ»[۲]إلی قَولِهِ:«إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَن یشْرَک بِهِ»[۳]، فَبَلَغَ بُشَیرا ما نَزَلَ فیهِ مِنَ القُرآنِ فَهَرَبَ إلی مَکةَ وَارتَدَّ کافِرا.[۴]

مجمع البیان ـ در تفسیر سخن خداوند متعال: «ما این کتاب را بر تو نازل کردیم... همانا خدا این را که به او شرک آورده شود، نمی آمرزد» ـ:

این آیات در باره پسران اُبَیرِق، نازل شد. آنان سه برادر به نام های بِشر و بُشَیر و مُبَشِّر بودند. کنیه بُشَیر، ابو طعمه بود و در هجو یاران پیامبر خدا(ص) شعر می سرود و سپس می گفت: این را فلانی سروده است.

این سه برادر، هم در جاهلیت و هم در روزگار اسلام، فقیر بودند. روزی ابو طعمه بالاخانه رفاعة بن زید را از پشت، سوراخ کرد و مقداری خوراک و شمشیر و زرهی را به سرقت برد. رفاعه موضوع را با برادرزاده اش قَتادة بن نعمان ـ که از مجاهدان بدر بود ـ، در میان گذاشت و هر دو، به اتّفاق هم، خانه را گشتند و از اهل خانه پرس و جو کردند. پسران اُبَیرِق گفتند: به خدا سوگند که دزد شما، کسی جز لُبَید بن سهل نیست. لُبَید که مردی محترم و با اصل و نسب بود، شمشیرش را بر کشید و به سراغ آنان رفت و گفت: ای پسران اُبَیرِق! آیا به من نسبت دزدی می دهید، در حالی که شما خود به این کار، از من سزاوارترید؟! شما همان منافقانی هستید که پیامبر خدا را هجو می کنید و آن [هجو] را به قریش، نسبت می دهید. یا اقرار می کنید، یا شما را از دم تیغ می گذرانم!

پسران اُبیرق با او از درِ مدارا و نرمش در آمدند. قتاده نزد پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: ای پیامبر خدا! خانواده ای از ما خانواده نابابی هستند و به خانه عمویم تجاوز و بالاخانه او را از پشت، سوراخ کرده اند و خوراک و سلاحش را برده اند.

پیامبر خدا(ص) فرمود: «در کار خود، بیشتر فکر کنید».

چون مردی از تیره آنان به نام اُسَیر بن عروه این ماجرا را شنید، مردانی از خاندان را جمع کرد و نزد پیامبر خدا(ص) رفت و گفت: قَتادة بن نعمان و عمویش نزد خانواده ای از ما که مردمانی محترم و با اصل و نسب و صالح هستند، رفته و آنها را به کاری زشت، سرزنش کرده اند و به ایشان کاری را نسبت داده اند که شایسته نیست. و رفت.

پس از آن، قتاده نزد پیامبر خدا(ص) رفت تا با ایشان صحبت کند؛ امّا پیامبر خدا(ص) با او برخورد تندی کرد و فرمود: «نزد خانواده ای محترم و با اصل و نسب رفته ای و آنها را به کاری زشت، سرزنش کرده ای و آنچه نشاید، گفته ای؟».

قتاده از نزد پیامبر خدا(ص) برخاست و پیش عمویش باز گشت و گفت: کاش مرده بودم و با پیامبر خدا، صحبت نکرده بودم؛ زیرا او با من سخنی گفت که خوش نمی دارم!

عمویش رفاعه گفت: خدا کمک می کند! پس این آیات، نازل شد: «ما این کتاب را به سوی تو فرو فرستادیم» تا «خدا این را که به او شرک آورده شود، نمی آمرزد». خبر نازل شدن این آیات در باره بُشیر، به او رسید و او به مکه گریخت و به کفر، باز گشت.


[۱]. النساء: ۱۰۵ ـ ۱۱۶.

[۲]. النساء: ۱۰۵.

[۳]. النساء: ۱۱۶.

[۴]. مجمع البیان: ج ۳ ص ۱۶۰، التبیان فی تفسیر القرآن: ج ۳ ص ۳۱۶ نحوه، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۲۲ وراجع: المستدرک علی الصحیحین: ج ۴ ص ۴۲۶ ح ۸۱۶۴، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۶، ص ۱۱۰.