نگارش حدیث در عصر خلفا

پرسش :

در عصر خلفا تدوین حدیث در چه وضعیتی بوده است؟



پاسخ :

در زمان حیات و در حضور پیامبر(ص) و گاه به امر ایشان، روایات نبوی نوشته می شد.[۱]اگر چه گاه زمزمه هایی دالّ بر مخالفت با نگارش همه سخنان پیامبر(ص)گزارش شده است، ولی این مخالفت ها در خور توجّه نبوده و بازتاب جدّی در میان اصحاب پیامبر(ص) نداشتند.

گزارشی که از عبد اللّه بن عمرو بن عاص نقل شد، مخالفت افرادی سرشناس و تأثیرگذار[۲]از قبیله قریش را با نگارش سخنان پیامبر(ص) بازگو می کند. سبب مخالفت این افراد، سخن گفتن پیامبر(ص)در حالت خشنودی یا ناخشنودی ایشان است که ظاهراً ناظر به تعریف و تمجیدهای پیامبر اکرم(ص)از برخی اصحاب خویش و صفات نیکوی آنان، یا نکوهش صفات زشت و ناپسند برخی دیگر از آنان است و آنان در بیان احکام فقهی یا آموزه های تفسیری، مخالفتی ندارند.

روشن است که این گروه، این ستایش ها و نکوهش ها را به ضرر خود و منافع خود در آن دوره، یا در دوران پس از پیامبر(ص) می دیده اند، ولی سخن به گونه ای مطرح شده است که حکایت از حبّ و بغض شخصی پیامبر(ص)نسبت به افراد، بدون منشأ وحیانی دارد.

به نظر می رسد معترضان به نگارش سخنان پیامبر(ص)، همان گروهی هستند که پس از رحلت ایشان، دیدگاه خود را در عدم نگارش حدیث نبوی به همه مسلمانان، ابلاغ و آن دیدگاه را اجرایی کردند. شعار اصلی این گروه، «حسبُنا کتاب اللّه » بود که آن را به گونه های متفاوت بیان می کردند.

دوران خلفا

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، جریان حاکم تلاش کرد تا با توصیه، بخش نامه و حتّی تهدید، نگارش و تدوین و نقل روایات پیامبر(ص) را متوقّف سازد.

خلیفه اوّل، نخستین گام را در این مسیر برداشت. عایشه، همسر پیامبر(ص) و دختر خلیفه اوّل می گوید:

پدرم، احادیث پیامبر(ص) را گردآوری کرده بود که شمار آنها به پانصد حدیث می رسید. شبی ناراحت بود و در بستر خود، آرام و قرار نداشت. صبحگاه، مرا خواست و گفت: دخترم! احادیث مرا بیاور. آنها را برایش بردم و او، همه آنها را در آتش سوزانید. وقتی از سبب آن پرسیدم، گفت: ترسیدم که بمیرم و این احادیث، نزد من باشد و در میان آنها حدیثی یافت شود که آن را از شخص موثّقی شنیده باشم، ولی او برایم دقیق گزارش نکرده باشد.[۳]

ذهبی در تذکرة الحفّاظ، با نقل گزارش دیگری از ابن ملیکه می نویسد:

پس از رحلت پیامبر خدا(ص)، ابوبکر، مسلمانان را گِرد آورد و گفت: شما احادیثی را از پیامبر(ص) نقل می کنید و در آن، اختلاف دارید، مردمان پس از شما هم اختلاف های بیشتری خواهند داشت. بنا بر این، هیچ سخنی را از پیامبر خدا(ص) نقل نکنید و اگر کسی از شما در این باره پرسش کرد، در پاسخ او بگویید: میان ما و شما، قرآن، حاکم است. حلال آن را حلال شمارید و حرام آن را حرام بدارید.[۴]

خلیفه اوّل با این سخن، حجّت معتبر و قابل استناد در میان مردم را منحصر به کتاب خدا (قرآن) دانسته و همه روایات نبوی را از دایره افاده و استفاده، خارج ساخته است.

در زمان خلیفه دوم، جلوگیری از تدوین حدیث، با شدّت بیشتری ادامه یافت.

اقدامات خلیفه دوم در راستای نگارش نیافتن روایات پیامبر(ص) در چند محور انجام شدند: نهی از تدوین سنن (احکام فقهی)،[۵]ممانعت از نگارش حدیث، پرهیز از نقل حدیث و در نهایت، قطع ارتباط تازه مسلمانان با اصحاب نقل کننده روایات پیامبر(ص).

خلیفه دوم، در ابتدا از اصحاب پیامبر(ص) در باره گردآوری سنن پیامبر اکرم(ص)، نظرخواهی کرد و آنان، موافقت خود را با این موضوع، اعلام کردند. پس از آن، خلیفه دوم به مدّت یک ماه با خود فکرکرد و در نهایت از اصحاب پیامبر(ص) خواست تا نوشته های حدیثی خود را نزد او بیاورند. پس از گردآوری همه احادیث، خلیفه، فرمان به سوزاندن همه میراث حدیثی پیامبر(ص) داد. توجیه خلیفه آن بود که دینداران پیش از شما، سنن پیامبرانشان را نوشتند و بدان تکیه کردند و کتاب خدا را کنار نهادند، ولی من هیچ چیز را در کنار کتاب خدا قرار نمی دهم.[۶]

همچنین خلیفه دوم، با ابلاغ بخش نامه ای به سراسر مناطق اسلامی، فرمان داد هر کس، نوشته ای از احادیث پیامبر خدا(ص) نزد خود دارد، آن را نابود کند.[۷]

در سال های بعد، او نقل روایات پیامبر(ص) برای مردم را نیز ممنوع کرد.

قرظة بن کعب، یکی از نمایندگان اعزامی خلیفه دوم به کوفه، می گوید:

هنگامی که ما [برای معلّمی] به سمت کوفه حرکت کردیم، عمر به مشایعت ما آمد و به ما این گونه سفارش کرد: اهالی کوفه با قرآن مأنوس اند. بنا بر این، با نقل حدیث پیامبر خدا(ص) آنها را مشغول نکنید.[۸]

این دستور خلیفه، سبب شد تا قرظة بن کعب، در مقابل درخواست مسلمانان کوفه از او برای نقل احادیث پیامبر(ص)، استنکاف ورزد و فرمان نهی خلیفه دوم را به مردم برساند.[۹]

خلیفه دوم، در سال های آخر عمر خود، برخی صحابیان، مانند: ابوذر و ابودرداء را که در نقل حدیث، فعّال بودند، از مناطق مختلف، فرا خواند و آنها را در مدینه نگاه داشت. اعتراض او به این افراد به دلیل بیان احادیث پیامبر(ص) در میان مردم بود.[۱۰]

برخی دیگر از افراد، همانند عبد اللّه بن مسعود و ابومسعود انصاری نیز از سوی خلیفه دوم، توبیخ شدند؛ زیرا روایات پیامبر اکرم(ص) را برای مردم، نقل می کردند.[۱۱]

ابوهُرَیره گفته است: ما در زمان عمر، نمی توانستیم روایات پیامبر(ص) را بیان کنیم تا زمانی که عمر از دنیا رفت.[۱۲]

خلفای بعدی نیز با استمرار این روش، نقل روایات پیامبر(ص) را ممنوع کردند.

عثمان، در زمان خلافت خود اعلام کرد:

هیچ کس حق ندارد حدیثی از پیامبر خدا(ص) نقل کند، مگر آن که آن حدیث در زمان ابوبکر و عمر، شنیده شده باشد.[۱۳]

جلوگیری از نوشتن و انتشار حدیث در دوره بنی امیه نیز ادامه داشت. معاویه، آشکارا بخش نامه ای این گونه صادر کرد:

از پیامبر خدا، روایت نقل نکنید.[۱۴]

او همچنین فرمان داد: هیچ کس حق ندارد حدیثی نقل کند، مگر آن که در زمان عمر نقل شده و او آن را تأیید کرده باشد.[۱۵]

درگذشت صحابیان و کشته شدن آنان در جنگ ها، سبب شد نسل های بعدی مسلمانان، بویژه تازه مسلمانان، با سنّت پیامبر(ص)، بیگانه و ناآشنا باشند و آگاهی آنان از اسلام، تنها در محدوده شکل رسمی ارائه شده از جانب حاکمان باشد. این شیوه، به تدریج به فرهنگ عمومی مسلمانان تبدیل شد، به گونه ای که کتابت و نگارش حدیث، امری منکر شمرده می شد.

سیره و سخن اهل بیت(ع)، مواجهه و مقابله با این تفکر، بدون ایجاد تنش در جامعه بود. از این رو، آنان خود، حدیث پیامبر(ص) را می نوشتند و اصحاب خویش را نیز به نوشتن حدیث، ترغیب می کردند.[۱۶]

[۱]. ر. ک: ص ۳۷۷ (نگارش حدیث پیامبر(ص) در روزگار ایشان).

[۲]. تأثیرگذار بودن آنان، از این نکته معلوم می شود که به سبب اعتراض آنها، عبد اللّه بن عمرو بن عاص، نوشتن سخنان پیامبر اکرم(ص) را متوقّف کرد.

[۳]. تذکرة الحفّاظ: ج ۱ ص ۵، کنز العمّال: ج ۱۰ ص ۲۸۵ ح ۲۹۴۶۰.

[۴]. تذکرة الحفّاظ: ج ۱ ص ۲.

[۵]. به نظر می رسد سنن در این روایات، ناظر به احکام فقهی است، چون خلیفه دوم، این نوشته را به «مسناه» تشبیه کرده است؛ کتابی که بیشتر آن در بیان گزارش های شفاهی مرتبط با احکام فقهی یهودیان بوده است (ر. ک: تقیید العلم: ص ۵۰، جامع بیان العلم: ج ۱ ص ۶۴).

[۶]. تقیید العلم: ص ۵۰، الطبقات الکبری: ج ۳ ص ۲۸۷.

[۷]. جامع بیان العلم: ج ۱ ص ۶۴.

[۸]. سنن الدارمی: ج ۱ ص ۹۰ ح ۲۸۴ و ۲۸۵.

[۹]. ر. ک: المستدرک علی الصحیحین: ج ۱ ص ۱۸۳ ح ۳۴۷، تذکرة الحفّاظ: ج ۱ ص ۷.

[۱۰]. ر. ک: تاریخ دمشق: ج ۴۰ ص ۵۰۰، کنز العمّال: ج ۱۰ ص ۲۹۳ ح ۲۹۴۷۹.

[۱۱]. ر. ک: المعجم الأوسط: ج ۳ ص ۳۷۸ ح ۳۴۴۹.

[۱۲]. سیر أعلام النبلاء: ج ۲ ص ۶۰۲ ش ۱۲۶، البدایة و النهایة: ج ۸ ص ۱۰۷.

[۱۳]. الطبقات الکبری: ج ۲ ص ۳۳۶، تاریخ دمشق: ج ۳۹ ص ۱۸۰ ح ۷۹۶۵.

[۱۴]. ر. ک: ح ۴۵۸.

[۱۵]. ر. ک: صحیح مسلم: ج ۲ ص ۷۱۸ ح ۹۸، مسند ابن حنبل: ج ۶ ص ۲۸ ح ۱۶۹۱۰.

[۱۶]. ر. ک: ص ۳۷۱ (ترغیب پیامبر(ص) به نگارش دانش).



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت