دیگر، جهت تمایز با تمامی اهل سنت وضع شده است. نویسنده در نهایت، با قرار دادن روایت سلمان در کنار تحلیل خود از روایت فوق، سومین مستند خود را بدین صورت مطرح مینماید:
همان گونه که سلمان در مورد اصلی اعتقادی به تقیه متوسل نشد، مؤمنان نیز نباید عباداتی را که وجه تمایز ایمان واقعی است، مخفی بدارند.۱
این بخش مقاله از چند جهت قابل نقد است:
الف. استناد به سیره مبارزان ضد حکومت مانند حجر بن عدی و... برای نشاندادن رویکرد مخالف تقیه، به نوعی یکجانبهنگری و حاصل عدم توجه به تمام جوانب این مسأله است. در نگاهی کلی به این موضوع و مسائل مشابه، باید به این قاعده کلی توجه نمود که معیار وجوب یا عدم وجوب التزام به تقیه در اندیشه امامیه «بقای مذهب» است.۲ بنا بر این، باید تمام شواهد تاریخی و گزارشهای روایی، بر پایه آن مورد تحلیل قرار گیرد. در صورت عدم توقف بقای مذهب بر تقیه، انسان مخیر است که با اخذ به تقیه، نسبت به حفظ جان خود اقدام نماید و یا با ترک آن و به مخاطره انداختن جان خود، حتی شهادت در راه خدا را برگزیند.۳ بر این اساس، در تحلیل سیره مبارزانی چون حجر بن عدی، نه تنها تعارضی در اجرای اصل تقیه وجود نخواهد داشت، بلکه این مطلب با دیگر مبانی موجود در مذهب به راحتی قابل جمع است؛ چنان که برخی اندیشمندان امامی، پیکارها و نبردهای این افراد را واجب، و تقیه در آن شرایط را از مصادیق حرمت دانستهاند.۴ بنا بر این، چنین به نظر میآید که شبهه تعارض عمل و سیره آنها با اصل تقیه، شبههای ابتدایی بیش نباشد.
ب. روایت سلمان _ که نویسنده آن را در جهت اثبات مطلوب خود مورد استفاده قرار داده است _ در میان جوامع روایی امامیه تنها در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری _ علیه السلام _ نقل شده است که صرف نظر از تفرد نقل و ارسال سند آن، دلالت آن قابل خدشه است؛ زیرا در این روایت از تقیه تنها به عنوان رخصت تعبیر شده است که جمع و تحلیل آن در مورد پیشین گذشت و بر اساس آن تعارضی با اصل التزام به تقیه وجود
1.. ibid, p ۴۰۰.
2.. أوائل المقالات، ص۱۱۸.
3.. ر.ک: الکافی، ج۲، ص۲۱۹.
4.. اصل الشیعة و اصولها، ص۱۵۶.