وجود باور اهل سنت به مسأله مهدویت، روایت مورد نظر ما در سنت روایی آنها تنها به مثابه سخنی اخلاقی دریافت گردیده است. تا اینجا کوشیدیم نشان دهیم که زمینه صدور روایت مورد بحث، در کنار کاربرد آن در منابع حدیثی اهل سنت موجب شدهاند تا همواره «انتظار الفرج» در روایت «أفضل الأعمال انتظار الفرج» به انتظار گشایش سختیهای زندگی فهم گردد. به این ترتیب، این روایت _ که در بسیاری آثار شیعی در بافت مسأله فرج مهدی موعود _ علیه السلام _ کاربرد یافته _ به میان روایاتی از اهل سنت _ که در باره موضوع مهدویت هستند _ راه نیافته است.
اگر بخواهیم نقش زمینه صدور و زیادتهای لفظی و نیز کاربردهای روایت مورد بحث را در به کار نرفتن آن در بحث مهدویت در میان اهل سنت تحلیل کنیم، باید گفت که به گمان قوی این سه عامل، موجب شکل گیری گفتمان تفسیری ویژهای برای روایت مورد بحث ما فکری اهل سنت گردیدهاند. به دیگر سخن، گفتمان تفسیری حاکم بر این روایت در سنت فکری اهل سنت برساخته سه عامل مهم بوده است: نخست، زمینه صدور این روایت است. در واقع، ایجاد ارتباط میان مفهوم «انتظار فرج» و مسأله قیام امام عصر _ علیه السلام _ از سوی معصومان _ علیهم السلام _ یک عامل مهم در ورود این روایت به گفتمان مهدویت در شیعه گردیده است. عامل دیگر را میتوان زیادتهای لفظی برخی نقلهای آن، همانند عبارات «و من رضی بالقلیل من الرزق، رضی الله منه بالقلیل من العمل» و «سلو الله من فضله، فإن الله یحب أن یسأل» دانست. این زیادتهای لفظی، جهت بیانی روایت را برای خوانشگر اهل سنت به گونهای شکل میدادهاند که وی از روایت مورد بحث، انتظار گشایش در امور زندگی را فهم کرده است. سرانجام به مثابه عامل سوم باید از کاربردهای این روایت در جوامع حدیثی اهل سنت یاد کرد که خوانش رایج را پیوسته بازتولید میکردهاند.۱ این سه عامل _ که حضور قابل توجهی در متون حدیثی و تفسیری اهل سنت از آنها شاهد بودهایم _ اجازه نمیدادهاند که خوانشگر اهل سنت، بتواند از گفتمان تفسیری رایج این روایت خود را برهاند.
اما نکته دیگر به کار نرفتن روایت مورد بحث ما در مباحث مربوط به مهدویت در میان اهل سنت بود. تبیینی که برای این مسأله میتوان پیشنهاد نمود، آن است که این موضوع، تحت تأثیر گفتمان تفسیری حاکم بر این روایت در میان اهل سنت صورت گرفته است. آن گونه که نشان دادیم، احادیث و آثاری که اهل سنت در ارتباط با مسأله مهدویت به آنها
1.. نگاه کنید به بند پایانی بخش دوم، قسمت «ب» از این نوشتار.