مثير الأحزان، ص 54؛ كشف الغمة، ج 2، ص 242؛ أعلام الدين، ص 298؛ نثر الدر، ج 1، ص 68؛ البيان و التبيين، ج 1، ص 518). ۱
ايشان در آخرين لحظات عمر و حساسترين وقت پيکار با دشمن، از فرصت رجزخواني ميدان جنگ استفاده ميکند و تفاوت بين عزّتطلبي صحيح و عزّتطلبي آميخته با انديشه شيطاني را روشن ميسازند و به تمام آزادگان جهان ميآموزد که عزّتطلبي در صورتي صحيح است که با خودپرستي و نافرماني خداوند همراه نباشد. چنان چه انسان بر سر دو راهي قرار گيرد و لازم باشد بين ننگ يا نافرماني خدا و جهنّمي شدن، يکي را انتخاب کند، ننگ ترجيح دارد. بر اين اساس، در شرايطي که دوري از ننگ و تحمّل مرگ، در جهت اطاعت خدا باشد، ترجيح با مرگ و دوري از ننگ است. امّا در جايي که دوري از ننگ، به قيمت نافرماني خدا و دچار شدن به عذاب اخروي تمام ميشود، اين ننگ است که ترجيح دارد.
آثار برخورد اصلاحي ائمّه با اين انديشه جاهلي
اگر جامعه عرب، از لحاظ اخلاقي و فرهنگي به حال خود رها ميشد، به طور طبيعي به دوران تعصّب و غرور جاهلي باز ميگشت؛ زيرا فرهنگ دوران جاهليت و غرور و تعصّب جاهلي، در آن ريشه دوانده بود و چنان چه مانعي پيش روي خود نميديد دو باره صحنه فرهنگ و انديشه جامعه را در اختيار ميگرفت. نمونه مورد بحث نيز از اين قاعده مستثني نيست. ديديم که اين انديشه ميرفت فراگير شود. وقتي صحابه و مهاجران بر اساس اين شعار جاهلي رفتار و گفتار خود را تنظيم ميکردند و حتي مقدّسمآباني چون خوارج، بر طبل آن ميکوبيدند، (مقدّسمآبان متحجّر نهروان وقتي شنيدند ابن ملجم، امير مؤمنان عليه السلام را به شهادت رسانده گفتند: «أدرك الثار و نفي العار و فاز بالمنزلة العلياء ورقا الدرجة القصوي؛ او انتقامي را که ميخواستيم گرفت و سايه ننگ ـ به زمين ماندن خون کشتگان نهروان ـ را از ما دور کرد و با اين کار به درجات و منزلت عالي رسيد: بحار الأنوار، ج 42، ص 169) از ديگر اقشار جامعه انتظاري بيش از اين نميرفت.
در اين ميان، سه امام نخست شيعه هر کدام به نحوي بر پيکره اين باور جاهلي کوفتند و نگذاشتند از نو جان بگيرد و جزو ارزشهاي مطرح جامعه اسلامي گردد. تأثير اين برخوردهاي ائمّه در جامعه اسلامي، از لابهلاي گزارشهاي تاريخي، کلمات قصار شخصيتها در آثار ادبي و... هويداست. ما در اين جا چندين نمونه از اين تأثيرپذيريها را از سيره ائمّه ميآوريم:
1.در برخي از منابع، مثل البيان و التبيين، جاحظ، ج ۳، ص ۱۸۶و أدب الدنيا و الدين، ص ۳۳۰، اين شعر به امام حسن مجتبي عليه السلام نسبت داده شده که به نظر ميرسد دليل آن خطاي ناشي از تصحيف در نگارش حسن و حسين باشد، خصوصاً که نقطهنگاري براي کلمات از آغاز مرسوم نبود و بعداً رايج شد. با توجّه به عبارات اين شعر که با رجز تناسب دارد، انتساب آن به امام حسن عليه السلام که در شرايط عادي و صلح بود، مشکل است