دانستهاند. ابن داود حلی با درک صحیح از تفاوت این افراد با دیگر راویان، نام نوزده نفر را در ذیل فصلی با عنوان «فصل فیمن قیل إنه مخلط أو مضطرب» به صورت اختصاصی گرد آورده است.۱
اگر چه رجالیان کهن این واژه را بیشتر به صورت مطلق آوردهاند، اما از لا به لای نگاشتههای ایشان میتوان برداشتی دقیق و مطابق با نگرش قدما دریافت. از استعمال این واژه در منابع رجالی دست کم به سه نکته دست مییابیم:
الف. عدم تلازم غلو و تخلیط
تخلیط با غلو مترادف نیست، اما بی ارتباط هم نیست.۲ پاسخ ابن فضال به عیاشی در باره ابو بصیر (لیث بن بختری) به خوبی بیانگر تفکیک تخلیط از غلو است؛ چه این که وی بیان میکند که ابو بصیر غالی نبوده، ولی اهل تخلیط است.۳ گذشته از این متن، در برخی موارد نیز «مختلط الامر فی الحدیث» آمده است که میتواند بیانگر ضعف در ناحیه حدیثپژوهی راوی باشد.۴
ب. اصرار رجالیان بر معرفی مختلطین
رجالیان اصرار داشتهاند تا اگر راوی اهل تخلیط بوده، تخلیطش را برملا سازند. حتی گاه میزان کثرت۵ یا قلّت۶ تخلیط راوی را نیز بیان داشتهاند. از مطالعه زندگینامه مختلطین میتوان گفت که تعداد قابل توجهی از ایشان مورخ بوده و روایات اخباری (تاریخی) را منتقل میساختهاند.
ج. انواع تخلیط
برخی از رجالیان متأخر چهار گونه از تخلیط را برشمردهاند: «خلط اعتقادات صحیح با اعتقادات فاسد»، «خلط روایات منکَر با غیر آن»، «خلط اسانید دو یا چند روایت با
1.. رجال ابنداود، ص۵۴۶_ ۵۴۷.
2.. ولی نمیتوان غلو و تخلیط را همیشه ملازم دانست وارتباط این دو واژه عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی گاه راوی غالی در دریافتیا انتقال آموزه ها مطالب را به هم میآمیخته است.
3.. اختیار معرفة الرجال، ص۱۷۳، ش۲۹۶.
4.. رجال ابن داود، ص۴۲۷، ش۵۶.
5.. به عنوان نمونه «أبو عون أبرش» به کثرة التخلیط شناسانده شده است (اختیار معرفة الرجال، ص۵۷۳، ش۱۰۸۵).
6.. در توصیف «محمد بن وهبان أزدی دبیلی» آمده است: ثقة من أصحابنا واضح الروایة قلیل التخلیط (رجال النجاشی، ص۳۹۷، ش۱۰۶۰).