۰.الشؤم فی المَرأة والدارِ والدّابةِ؛۱
۰.شومی، در زن و خانه و مرکب، تحقّق مییابد.
اما نقل کامل این خبر چنین است:
۰.أبو حسان الأعرج أنَّ رَجُلَینِ دَخلا علی عائشةَ فَقالا: إنَّ أبا هریرةَ یُحَدِّثُ: أنَّ نبیَّ اللهِ کان یَقول:«إنَّما الطیرةُ فی المرأةِ والدابةِ و الدارِ»ِ. قال: فَطارَت شقةٌ مِنها فی السماء و شقةٌ فی الأرضِ، فَقالَت: والذی أنزَلَ القرآنَ علی أبی القاسمِ! ما هکذا کان یَقول، و لکن نبیُّ اللهِ کان یَقولُ: «کانَ أهلُ الجاهلیةِ یَقولون: الطِّیَرَةُ فی المرأة والدار والدابة»؛۲
از ابی احسان اعرج نقل شده: دو مرد به عایشه گفتند که ابو هریره از رسول خدا نقل میکند که پیامبر فرمود:«فال بد، در زن و خانه و مرکب وجود دارد». عایشه به شدّت خشمگین شد، چندان که گویی از سرِ خشم، بندْ بندش میخواست از هم جدا شود. پس گفت: به خدایی که قرآن را بر ابی القاسم نازل کرد! پیامبر این گونه نمیگفت، بلکه میگفت: «اهل جاهلیت میگفتند: شومی در سه چیز است در زن و خانه و مرکب وجود دارد».
سیاق حدیث اول به گونهای است که با سیره عملی پیامبر و دیگر گفتههای ایشان ناسازگار است. حدیث اخیر به روشنی نشان میدهد که پیامبر اکرم این سخن نادرست را از زبان اعراب جاهلی نقل کرده است؛ نه آن که حدیث ایشان و یا حتی مقبول حضرت باشد.
4. نمونه دیگر، حدیث امام علی علیه السلام در باره رؤیت خدا است. گروههایی راحت طلب، متنِ «ما کنتُ أعبُدُ رَبَّاً لَمْ أرَه؛ هرگز پروردگاری را که ندیدهام، نپرستیدهام»، را از امام علی علیه السلام به همین کوتاهی، نقل کرده و آن را مستمسکی برای پرهیز از عبادت ساختهاند. برخی دینداران، هر چند این مستمسک را درست ندانسته، اما به دلیل ناآگاهی از متن کامل حدیث، آن را انکار کردهاند.۳ متن اصلی، چنین است:
۰.عن أبی عبد الله علیه السلام قال: جاءَ حِبْرٌ إلی أمیرِ المؤمنین علیه السلام، فقال: یا أمیرَ المؤمنین! هل رأیتَ رَبَّکَ حینَ عَبَدْتَه؟ قال: فَقال علیه السلام:«وَیلَکَ! ما کنتُ أعبُدُ رَباً لَم أرَه». قال: وکیفَ رأیتَه؟ قال:«وَیلک! لا تُدرکُه العُیونُ فی مُشاهَدَة الأبصارِ و لکنْ رأتْه القلوبُ بِحقائقِ الإیمانِ».۴
1.. الموطأ، ج۲؛ ص۹۷۲؛ دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۹۸؛ مسند احمد، ج۲، ص۳۶؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۲۱۷؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۳۴؛ سنن ابی داود، ج۲، ص۲۳۲؛ سنن النسائی، ج۶، ص۲۲۰؛ السنن الکبری، ج۸، ص۱۴۰.
2.. مسند احمد، ج۲، ص۲۴۶.
3.. آسیب شناخت حدیث، ص۱۰۶.
4.. الکافی، ج۱، ص۹۸؛ الامالی (صدوق)، ص۴۲۳؛ التوحید، ص۱۰۹.