الآن چيزى كه از مرحوم كلينى مى دانيم، اين است كه ايشان به نيشابور و كوفه و بغداد رفته است؛ چون اين مطلب، فقط از راه مشايخ به دست مى آيد ، غير از مشايخ، ما راهى نداريم. حيات كلينى، داراى ابهام است . اگر قصّه آل بويه در بغداد نبود ، به نظرم خيلى مهم نبود ؛ امّا احتمال مى دهم كه كلينى، چهره سياسى داشته است ؛ يعنى از بُعدِ اوّل ايشان در كتب فهارس، نقشى ياد نشده است و اين، خيلى مهم است . بسيارى از افرادِ بعد از ايشان (مثل حميد بن زياد)، در فهارس، نقش زيادى دارند. نجاشى از ابن بطّه معروف، حدود شصت ـ هفتاد مورد نقل مى كند كه نقل فهارس از ايشان، مجموعا چهارصد مورد است ، و اين، واقعا براى ما تعجّب آور است. كسى كه اين طور ميراث هاى اصحاب در اختيارش بوده ، چه طور شده كه مرحوم كلينى در سلسله سند فهارس ما خيلى مطرح نيست؟
در كتاب صدوق، احاديثى را كه از خود كلينى اسم برده، هفت ـ هشت مورد بيشتر نيستند و يك جا هم گفته : «لقد رواهُ محمّد بن يعقوب ، لا افتى به»؛ چون مرحوم صدوق، به اخذ اَحْدَث (از مبانى رجالى و حديثى) قائل بوده است. جاهاى ديگر هم ايشان روايات كلينى را مى آورد، امّا با عبارت رُوِى و از اين قبيل كه با متن كلينى مى خوانَد. يك مقدارش هم مشترك بين صدوق و كلينى است ؛ يعنى صدوق، اصلاً در تفكّر كلينى نيست . به خلاف شيخ طوسى ، هفتاد ـ هشتاد درصد تفكّر شيخ طوسى، مرتبط با كلينى است ، درحالى كه از تراث صدوق، خيلى كم نقل مى كند ، مخصوصا آن تراث هاى انحصارى صدوق.
من احتمال مى دهم كه شايد كلينى در آن زمان، در شمار خطّ غلوّ حساب مى شده ؛ يعنى بحث سياسى ائمّه كه من اسمش را گذاشتم غلوّ سياسى. غلوّ، يك انحراف اعتقادى داشته و يك انحراف عملى ـ كه مثلاً نماز نمى خواندند ـ . احتمال مى دهيم كه خط غلوّ، يك لوازم خارجى داشته است. از لوازم خارجى آن، شعوبى ها بودند كه در آن زمان، يك حركت تندى بود . از كسانى كه در كتاب هاى تاريخى، اسم او به عنوان