تصحيح وتحقيق كتاب العقل والجهل الكافى،ازنسخه الشافى فى شرح اصول. - صفحه 396

2 . برداشت هاى كلامى از آيات و روايات

از ويژگى هاى بارز اين شرح ، صِبغه كلامى آن است كه شارح ، به تناسب آيات و روايات مختلف ، با بيانات شيوا ، امامت امير المؤمنين عليه السلام و ائمّه معصوم عليهم السلام را اثبات نموده است . مثلاً در آيه : «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَـتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ» ، در توجيه استدلال آيه بر امامت امير المؤمنين عليه السلام آوره است كه : واژه «هدى» در دو موضع از آيه فوق ، مصدر و به معناى اسم فاعل به جهت مبالغه است و در موضع نخست ، به عنوان حال از كلمه «قرآن» به كار رفته و در موضع دوم ، به معناى امام عالم به جميع قرآن است و واژه «مِن» نيز براى سببيت و ظرف متعلّق به «بيّنات» است و مراد از «فرقان» نيز آيات محكم از قرآن كريم است . آيات محكم ، آيات غير منسوخى هستند كه معناى آنها براى هر شخص عارف به لغت عربى ، بدون نياز به استاد و معلّم ، آشكار است و آيات متشابه ، بر خلاف آن است .
تمام آيات قرآن ، حتّى متشابهات آن ، به سبب دو امر ، از بيّنات خواهند شد : 1 . وجود امام عالم به همه معانى قرآن ؛ 2 . آيات محكمه اى كه معناى آن بنفسه ، آشكار و روشن است و تمام اين آيات ، انسان ها را به سوى امام معصوم عليه السلام و عالم به قرآنْ هدايت مى كند كه اثر آنها همان آيات ناهيه از اتباع ظن و نهى از اختلاف در فتوا و قضاوت است .
همچنين وى در شرح حديث دوازده از كتاب عقل و جهل الكافى ـ كه حديثى است از امام موسى بن جعفر عليهماالسلامخطاب به هشام بن الحكم ـ ، در مدح عقل و ذمّ جهل ، معتقد است كه مقصود امام عليه السلام در اين حديث ، بيان نص و آنچه كه در حكم نص است از كتاب الهى (قرآن) ، بر خلافت و امامت امير المؤمنين عليه السلام بعد از رسول اللّه صلى الله عليه و آله است ، به گونه اى كه از آن نص ، بر امامت فرزندان آن امام پس از او تا حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام و پس از او ، يك يك ائمه تا حضرت ولى عصر (عج) نيز به اثبات مى رسد ، و همچنين ايرادات و شبهات مخالفان را هم دفع مى كند . از اين رو ، امام(عج) در اين حديث ـ كه متضمّن مدح عقل و ذمّ جهل است ـ ، انواعى از كلام را بيان فرموده است كه عبارت اند از :
نوع اوّل : بيان نص و آنچه در حكم نص است از آيات قرآن ، بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام و ائمّه معصوم عليهم السلام .
نوع دوم : دفع و منع ادلّه مخالفان ، از استدلال به نص و ابطال استدلالات آنها .
نوع سوم : دفع معارضات آنها كه ناشى از حُسن ظن آنها به تمام اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله است .
نوع چهارم : دفع معارضات مخالفان به اجماع ، يعنى به كثرت اتباع ايشان و قلّت اتباع ائمّه عليهم السلام .
نوع پنجم : بيان آنچه كه مخالفان را به مكابره و انكار نصوص و پرده افكندن بر عقول خويش ، وادار نموده است از حبّ دنيا و تبعيت از هوا و دوستى شيطان ، از طريق تبيين روش عقل و علامت آن و مدح آن و بيان طريق جهل و علامت آن و ذمّ آن ، و از آن جايى كه امام عليه السلام در زمان شدّت تقيّه مى زيسته است ، اين مطالب را به گونه اى بيان فرموده كه مخالفان ، آن را به راحتى نفهمند ، و بلكه آن را به گونه رمز و اشاره ، بيان فرموده است .
وى سپس به تشريح چگونگى بيان و كيفيت دلالت حديث ، بر هر يك از مواضع هفت گانه پرداخته است .
همچنين وى در اين شرح ، به نقل مناظراتى كه با برخى از علماى اهل سنّت در مسئله امامت داشته ، پرداخته است . وى مى گويد :
روزى در مدينه منوّره ، بين من (شارح) و يكى از مدرّسان مسجد نبوى ، به نام سيد محمّد كبريتى ، در مجلس يكى از سادات بنى الحسين به نام سيّد احمد ، در حضور جمعى از علماى عرب و عجم ، بحثى در زمينه امامت مطرح شد .
كبريتى گفت : من متعجّبم در اين اختلافى كه ميان شيعه و اهل سنّت وجود دارد ؛ چرا كه هر گروه ، رواياتى را به نفع مذهب خود روايت مى كند و گروه ديگر ، آن را نفى مى كند . پس مذهب و آيين پدران ، قابل اعتماد نيست .
گفتم : رهايى از اين حيرت در نزد انسان آگاه و منصف ، بسيار ساده و آسان است .
به او گفت : آيا تو گمان دارى كه خداوند ، پيامبرش را ـ كه خاتم رسولان است ـ همراه با قرآن ـ كه «تبيان كل شى ء» است ـ ، به سوى مردم فرستاده ، ولى مسئله امامت را كه مدار اكثر احكام شرعى است ، مهمل گذاشت تا بر اثر اين اهمال ، اختلاف در امّت اسلامى حادث شود و باعث خونريزى گردد ؟
گفت : اين مطلب ، تا به حال ، به ذهن من خطور نكرده بود . آيا در نزد تو در اين خصوص ، مطلبى وجود دارد ؟
گفتم : آرى . خداوند ، راه خلاص از اين حيرت و سردرگمى را در آيات مختلف قرآن ، بيان فرموده است . از جمله آيه : «الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَـبَ مِنْهُ ءَايَـتٌ مُّحْكَمَـتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَـبِ وَأُخَرُ مُتَشَـبِهَـتٌ» . اين آيه ، وسيله اى است براى شناخت امام بر حق در هر برهه اى از زمان ، تا روز قيامت و شناخت متشابهات قرآن .
گفت : چگونه ؟
گفتم : به اعتبار اين كه در تعداد زيادى از محكمات آيات قرآن كريم ، از پيروى ظن و نيز از اختلاف در فتوا و قضاوت از روى ظن ، تا روز قيامت نهى شده است . پس اين آياتْ دلالت دارند بر وجود فردى كه عالم به معانى جميع قرآن و عارف به جميع احكام خداوند در هر زمانى است ، در حالى كه ترديدى نيست كه نهايت دعواى گروه اوّل (پيروان مكتب خلفا) آن است كه ائمّه آنها در هر زمان ، از مجتهدان هستند ، در صورتى كه معناى اجتهاد ، استفراغ الوسع لتحصيل الظن ، به حكم شرعى است . و گروه ديگر ، آن را نفى مى كنند ، و بر فرض كه تسليم گويند : به استناد آيات محكمه متعدّدى از قرآن كريم ، جايز نيست كه مجتهدان ، به آراى ظنّى خود عمل كنند .
پس امام در هر عصر زمانى ، كسى است كه عالِم به جميع قرآن و احكام آن باشد و در نتيجه ، محكمات آيات قرآن كريم ، انسان ها را در هر عصر و زمانى ، به امام حقْ هدايت مى كند و امام حق نيز آنها را به معناى آيات متشابهات ، رهنمون مى سازد . پس هادى به هادى به شى ء ، هادى به آن شى ء است . پس آيات محكمات ، اُمّ الكتاب است ، بدين معنا كه به واسطه آيات محكمات ، معانى جميع قرآن دانسته مى شود يا بدون واسطه يا به واسطه امام حق . پس با بطلان ادّعاى گروه اوّل (پيروان مكتب خلفا) و كسانى كه پيرو آنها هستند ، معلوم مى شود كه حق ، با طايفه ثانيه است و !بدين ترتيب ، حقّانيت گروه دوم ، ثابت مى گردد .
كبريتى گفت : آنچه گفتى ، حق است ؛ ولى گروه اوّل نيز براى اثبات مدّعاى خود ، به آياتى از قرآن استناد مى كنند ، هر چند كه آن آيات ، از متشابهات باشد .
گفتم : خداوند ، استدلال آنها را در ذيل آيه مورد بحث ، ابطال فرموده است .
گفت : اين ، آشكار است و تا به حال ، اين گونه استدلال را از كسى نشنيده بودم .
و بدين ترتيب ، كلام ميان ما به اين گونه پايان يافت .

صفحه از 410