هذه هى المعتمد عليها عندى؛ ۱
ششم: ادله نقلى برگرفته از كتاب و سنت است كه از حد شمار بيرون است و برخى از آنها طرح شد، و در باب توحيدْ تمسك به دلايل نقلى محذورى را در پى ندارد و من بر همين مبنا تكيه دارم.
علّامه مجلسى نه تنها در تمسك به ادله نقلى در اثبات مبحث مهمى همچون توحيد محذورى نمى بيند، بلكه ابراز مى كند كه آنچه به عنوان دليل نزد او مورد استناد و اعتماد است، همين ادله است.
ظاهرا سخن ذيل از امام خمينى رحمه الله، در نقد همين ادعاى علّامه مجلسى رحمه الله گفته شده است:
باب اثبات صانع و توحيد و تقديس و اثبات معاد و نبوت و بلكه مطلق معارف حق، طلق عقل و از مختصات آن است. اگر در كلام بعضى محدثين عالى مقام وارد شده است كه در اثبات توحيد، اعتماد بر دليل نقلى است، از غرائب امور، بلكه از مصيباتى است كه بايد به خدا پناه برد. ۲
علّامه مجلسى بر اساس همين نگرش كه قياس عقلانى در فهم از دين راه ندارد و تنها راه دستيابى به معارف دينى قرآن و سنت است، فقره چهارم روايت حضرت امير عليه السلام را كه در معرفى فقيه حقيقى است، دليلى بر ابطال فلسفه دانسته است. روايت آن حضرت چنين است:
ألا أخبركم بالفقيه حق الفقيه؟ من لم يقنط الناس من رحمة اللّه ... و لم يترك القرآن رغبة عنه إلى غيره؛ ۳
آيا فقيه واقعى را به شما نشناسانم؟ [او] كسى است كه مردم را از رحمت خداوند نااميد نسازد... و از قرآن به منبعى غير آن روى نگرداند.
عبارت علّامه مجلسى در اين باره چنين است:
... والرابعة إلى ابطال مذهب المتفلسفة الذين أعرضوا عن القرآن و أهله، و حاولوا اكتساب العلم و العرفان من كتب قدماء الفلاسفة و مذهب الحنفية