امامت ايشان پس از رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است، که در اين صورت، اهل سنّت هم با اين قول، مشکلي ندارند؛ زيرا آنها هم قبول دارند که امير مؤمنان، بعد از پيامبر، داراي امامت امّت اسلام بودهاند، منتها اين امامت را بعد از ولايت سه خليفه پيشين ميدانند (همان جا).
خلاصه سخن اين که اولاً اين آيه، اشارهاي به بحث امامت ندارد. ثانياً اگر هم قبول کنيم که اين آيه، مربوط به امامت امّت است، هيچ دلالتي را نميتوان از آيه به دست آورد که اين آيه، در صدد نشان دادن خليفه بلا فصل پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم است.
با توجّه به انتقاداتي که از سوي مفسّران اهل سنّت بيان گرديد، باز رجوعي خواهيم داشت به کتابهاي تفسيري شيعه تا ببينيم که پاسخ آنها به اين ايرادات و انتقادات چيست؟ آيا در نهايت ميتوان امامت و ولايت بلا فصل امير مؤمنان را از اين آيه استنباط نمود؟
پاسخ شيعيان به نقدها
پاسخ اشکال اوّل
در ميان رواياتي که در کتابهاي تفسيري شيعي بيان شده، در اين که اين آيه، در شأن امير مؤمنان عليه السلام نازل گرديده است، اتفاق نظر وجود دارد، امّا در ميان رواياتي که در کتابهاي تفسيري اهل سنّت نقل گرديده، تعداد زيادي از روايات، به صراحت، شأن نزول آيه را در باره امير مؤمنان بيان ميکنند، (جامع البيان في تفسير القرآن: ج6 ص186) و در مورد بقيه رواياتي که در نگاه اوّل اختلافاتي در ميان آنها به چشم ميخورد، با دقّت در آن روايات ميتوان با توضيحي که بيان ميشود، از آن اختلافات ظاهري، به يک اتّفاق دست يافت.
اين گروه از روايات را ميتوان به چهار دسته تقسيم نمود: دسته اوّل، شأن نزول آيه را در مورد ابو بکر ميداند. اين روايات در تفاسير، به غير از يک مورد ( الکشف و البيان عن تفسير القرآن: ج4 ص81)، در سه مورد ديگر ( الجامع لأحکام القرآن: ج6 ص221) به صورت مرسل نقل گرديده است که يکي از آنها هم در کتب متأخّر ـ که از کتابهاي واسطه محسوب ميشود ـ، روايت شده است ( التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج: ج6 ص236).
با توجّه به اين امر، اين اخبار، خبر واحدي هستند که تاب مقاومت در مقابل اخبار متواترهاي را که شأن نزول آيه را در مورد امير مؤمنان عليه السلام ميدانند، ندارد. ظاهراً راويان اين روايات وقتي ديدهاند که شأن نزول آيات پيشين، به ابو بکر نسبت داده ميشود، به اين نتيجه رسيدهاند که اين آيه هم در شأن ابو بکر نازل گرديده است.
دسته دوّم روايات، شأن نزول آيه را داستاني در باره عبد الله بن سلام بيان ميدارند. اين روايات، خود به دو صورت نقل گرديده است: نقل نخستِ آن، داستان شکايت بردن عبد الله بن سلام و گروهي از يهوديان تازهمسلمان شده در باره قطع رابطه ديگر يهوديان قبيلهشان با آنها را به