شرح حديث أمر إبليس أن يسجد لآدم. - صفحه 391

با وجود عدم تأثير قوّه كاسبه و مغلوب بودن آن در نزد كسب قضاى الهى .
و به هر حال قضا گاهى به معنى خلق است ، مثل «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ»۱ ؛ و گاهى به معنى حكم و ايجاب ، مثل «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلَا تَعْبُدُواْ إِلَا إِيَّاهُ»۲ ؛ و گاهى به معنى اخبار و اعلام است ، مثل «وَ قَضَيْنَآ إِلَى بَنِى إِسْرَ ءِيلَ فِى الْكِتَابِ»۳ .
و قدر گاهى به معنى خلق است ، مثل «وَ قَدَّرَ فِيهَآ أَقْوَ تَهَا»۴ ؛ و گاهى به معنى بيان و اعلام ، مثل «قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ»۵ .
و به هيچ يك از اين معانى نمى توان گفت كه : همه چيز به قضا و قدر الهى است ، مگر به معنى علم و بيان و نوشتن در الواح ، و لكن اين نفعى به اشعرى ندارد چنانكه دانستى .
پس در افعال اختياريّه عباد ، تعميم قضا و قدر به معنى حكم و ايجاب غلط است ؛ چون مستلزم ايجاب قبايح است و خصوصاً اينكه تكليفات بعضى مستحبّ اند و بعضى مكروه و بعضى مباح و ايجاب در همه آنها بى معنى است .
و امّا آنچه حكما گفته اند در معنى قضا و قدر ، پس آنچه از شارح مواقف منقول است اين است كه :
قضا عبارت است از علم الهى به آنچه سزاوار است اينكه وجود به آن نحو باشد ، يا اينكه بر احسن نظام و اكمل انتظام باشد و همان است كه آن را مى نامند به عنايت ، كه مبدأ فيضان موجودات است از حيثيّت اجمال بر احسن وجوه و اكمل وجوه ؛ و قدر عبارت است از خروج آنها به مرتبه وجود عينى به واسطه اسباب آنها ، بر وجهى كه مقرّر است در قضا ۶ .
و از ميرداماد رحمه الله حكايت شده كه :
قضا معلول اوّل است ، يعنى عقل اوّل و قَدَر ساير معلولات است كه صادر شده از آن ؛ به علّت آنكه قضا حكم واحد است كه مترتّب مى شود برو تفصيل و معلول

1.فصّلت (۴۱) : ۱۲ .

2.إسراء (۱۷) : ۲۳ .

3.إسراء (۱۷) : ۴ .

4.فصّلت (۴۱) : ۱۰ .

5.نمل (۲۷) : ۵۷ .

6.المواقف ، ج ۳ ، ص ۲۶۱ .

صفحه از 396