اصلح كه تابع ذات الهى است در آن تغيّرى و تبدّلى نمى باشد ، بلكه مراد ، مشيّت حادثه است كه عبارت است از خود آنچه مترتّب مى شود بر مشيّت در مخلوقات ، مثلاً هر گاه مخلوقى اراده و عزم كند بر كردن كارى ، اسباب آن را فراهم مى كند و مايحتاج إليه وجود آن را جمع مى كند ، پس هر گاه خدا ايجاد كند امور چند را كه مترتّب مى شود بر آنها وجود چيزى ، همان معنى را تعلّق مشيّت حادثه به وجود آن شى ء مى گويند و اين معنى قابل تغيّر و تبدّل هست به اين معنى كه در ظاهر چنين مى نمايد كه آن امر مى شود ، و لكن در واقع مشروط است به وجود امرى ديگر ، يا به انتفاى مانعى كه مخفى است از بندگان و حكايت اسماعيل ، فرزند حضرت صادق عليه السلام مبتنى بر اين است و مراد آن حضرت كه فرمود : «بَدا شد از براى خدا در شأن اسماعيل» همين بود كه اسباب ظاهرى امامت از براى اسماعيل مهيّا بود ، كه مردم به آن اسباب حكم مى كردند كه او وصى و امام خواهد بود ، و لكن خلاف آن از پرده غيب منكشف شد ؛ زيرا كه از احاديث معلوم مى شود كه ائمه عليهم السلام عالِم بودند كه كى امام خواهد بود ، و كى نخواهد بود بلكه جناب اقدس الهى و حضرت رسالت پناهى خبر از نام و نشان همه داده بودند ، پس علم حضرت صادق عليه السلام هم متغيّر نشد ، چه جاى علم الهى و اين معنى هم از براى ردّ بر يهود است و بر مفوّضه و موجب نجات از شرك است كه كسى اعتقاد نكند استقلال اسباب را در حصول مسبّبات ، بلكه امر به دست مسبّب الأسباب است و بنابراين نيز صفحه كاينات لوح محفوظ و اثباتند .
و امّا سيّم : پس بدانكه علم در حقيقت همان شى ء است كه حاضرات بالذات در نزد عالم ، خواه حضور به تحقّق عينى باشد مثل علم نفوس به ذات و صفات خودشان و خواه به تحقّق ظلّى تبعى مثل علم نفوس به ساير اشيا .
و مرتبه اوّل علم الهى علم اوست به ذات مقدّس خود و آن منزّه است از تغيّر و تبدّل .
و مرتبه دويّم انكشاف جميع اشيا است از كلّى و جزئى و عينى و ظلّى به تحقّق