بنفسها ، ثمّ خلق الأشياء بالمشيّة 1 .
و اين حديث شريف را بعضى از محدّثين علماى ما حمل كرده اند كه مراد به مشيّت در اينجا يكى از مراتب تقدير است ؛ كه حكمت الهى اقتضا كرده است كه آن مراتب از اسباب وجود اشيا باشند ، مثل آنكه حقّ تعالى در اوّل ، لوحى آفريد و بعد از آن ، بر آن لوح نقش كرد كه فلان چيز در فلان وقت موجود مى شود ، پس خلقت لوح و خلقت آن نقش ، از اسباب وجود آن شى ءاند ، پس اشيا به واسطه اين تقديرات و خلق لوح و نقش بر آن ايجاد شدند ، امّا خود آن لوح و نقش بر آن لوح ، به واسطه لوح ديگر ايجاد نشده اند ، بلكه ايجاد شدند به امر الهى بنفسها و بدون واسطه چيزى ديگر .
پس حديث دلالت كرد بر اينكه اراده و مشيّت حادثند و صفت فعلند ، نه صفت ذات .
و آنچه به خاطر فاتر اين قاصر مى رسد اين است كه اين حديث شريف ، شايد از باب مشاكله باشد و نظير اين است كه جناب اقدس الهى را در لغت فارسى «خداى» مى گويند ، كه به معنى خود آى است ، يعنى خود آمده است و كسى او را نياورده است ، پس چنانكه مى گويند : وجود هر چيز از آن جناب است و وجود آن جناب از خود اوست ؛ و معنى اين نه اين است كه خدا نبود و هستى را خود از براى خود قرار داد ، بلكه معنى آن اين است كه ذات بذاته او هست ، پس در مقابل ، اينكه مى گويند كه : همه چيز را خدا آورد ، به عنوان مشاكله گفته اند كه خدا خود آمد ، كسى او را نياورد ، كه حقيقت مراد ، دفع شبهه آوردن غير است او را ، نه آمدن او به خودى خود ، بعد نيامدن .
پس هرگاه گفته شود كه : جميع مخلوقات الهى به مشيّت و اراده الهى خلق شد ، گويا كسى مى گويد : پس مشيّت و اراده الهى به چه چيز خلق شد؟! اگر اين هم به
1.الكافي ، ج ۱ ، ص ۱۱۰ ، ح ۴ ؛ بحارالأنوار ، ج ۴ ، ص ۱۴۵ ، ح ۲۰ .