كليني: محدّث يا اهل الحديث؟ - صفحه 216

شيخ طوسى)، بيشتر از تعابيرى مانند «المتعلّقين بالأخبار»، «أصحاب الحديث» و «المتمسّكين بالأخبار» استفاده مى شده است. به مثل، شيخ مفيد كه مى نويسد:
لكن أصحابنا المتعلّقين بالأخبار، أصحاب سلامة و بعد ذهن و قلة فطنة، يمرون على وجوههم فيما سمعوه من الأحاديث ولا ينظرون فى سندها، ولا يفرقون بين حقّها و باطلها ولايفهمون ما يدخل عليهم فى اثباتها ولا يحصلون معانى ما يطلقون منها؛ ۱
امّا آن دسته از اصحاب ما كه وابسته به اخبارند، افرادى سليم النفس، كندذهن و ساده انگارند. [بدين رو] احاديثى را كه مى شنوند، با تمام وجود مى پذيرند؛ در سند [آنها] تأمل نمى كنند [و] حق و باطل آن را تميز نمى دهند و معانى آن را درك نمى كنند.
اين ياد آورى، از آن رو ضرورى نمود كه برخى از گزارشگران تاريخ حديث، پس از حديث گرا خواندن كلينى رحمه الله ـ كه حق و حقيقت است ـ ، آن را مترادف اخبارى گرى قلمداد كرده اند. به عبارت ديگر، در مقدّمات استدلال هاى خود، كلينى را حديث گرا شمرده اند؛ امّا در نتيجه استدلال، سخن از اخبارى بودن وى گفته اند! حال آن كه حديث گرايى، آنچنان كه با اخبارى گرى توافق دارد، با اصول گرايى نيز قابل جمع است. يك نمونه از اين گونه خلط ها به شرح زير است:
در مطالعه جناح بندى هاى فقهى اماميه در سه قرن آغازين، مى توان جناح هايى را بازشناخت كه در برابر پيروان متون روايى، به گونه هايى از استنباط و اجتهاد دست مى يازيده اند. سده چهارم قمرى (دهم ميلادى)، اوج مكتب حديث گراى قم محسوب مى شود، به گونه اى كه فقيهان اهل استنباط، چون ابن ابى عقيل عمانى و ابن جنيد اسكافى در اقليت قرار مى گرفتند. از برجستگان فقيهان حديث گرا در اين دوره، مى توان كسانى همچون محمّدبن يعقوب كلينى، على بن بابويه قمى، ابن قولويه و

1.تصحيح الاعتقاد ، ص ۳۸، ص ۵۲ .

صفحه از 228