شيوه تأويل احاديث در باره علم امام
غريب آن است كه در استنباطات فقهى، دست كشيدن از ظاهرِ برخى الفاظ و عبارات احاديث، كار بسيار متداولى است و فقيهان، بنا بر مسلّمات فقه، پاره اى از الفاظ و عبارات را به آسانى از معناى ظاهرى خود، گردانيده، به راه ديگرى مى برند ؛ ولى در باب عقايد و به خاطر مسلّمات عقيدتى ـ كه اغلب از مسلّمات فقهى محكم تر و قاطع ترند ـ ، بسيارى حاضر نيستند، ولو اندكى از اطلاق و ظهور بعض الفاظ، آن هم تازه در اخبار آحاد، وانگهى آحاد ضعاف ـ كه براى اثبات عقايد، وزنى ندارند ـ ، عدول كنند.
تقييد و تحديد دامنه دلالت لفظ، با عنايت به ادلّه و شواهد ديگر، از متداول ترين شيوه هاى فهم نص نزد عمومِ عقلا و از جمله نزد عالمان دينى، بوده و هست.
بى ترديد، بهره ورى از اين شيوه معتبر فهم نص، راجح تر است تا تكلّفات كسانى كه براى جمع بين اخبار و شواهد و ادلّه، مثلاً قائل مى شوند كه امام عليه السلام چيزى را هم مى داند و هم نمى داند! ۱
نتيجه گيرى
بايد گفت ما در برابر احاديث موهم احاطه علمى امامان عليهم السلام بر جميع معلومات و مانند اين مفاهيم، سه راه پيش رو داريم:
الف . طرد و ترك اين احاديث؛
ب . تفسير و توضيح اين احاديث، با شِگِردهاى فهم نص و فقه الحديث، به نحوى كه رفع تعارض ، با ادلّه قطعى حاصل شود؛
ج . تفسير غاليانه اين احاديث و توجيه تعارض ها به شيوه هاى صوفى پسندى كه
1.اين ادّعاى عجيب را نگارنده ، خود ، اختراع نكرده است. براى ملاحظه اين ادّعا، ر.ك: تجلّى ولايت، ص ۳۲۴ و ۳۲۵ .