دانشمندان اخلاق اسلامى در آثار خود ، معيارهايى را براى حسن و قبح افعال برشمرده اند:
يك . كمال و نقص: پاره اى از صفات، مايه كمال نفس و پاره اى ديگر ، نقطه مقابل آن است. به عنوان مثال ، وقتى گفته مى شد «علم ، خوب است» ، به معناى آن است كه علم ، كمال است و در مقابل ، زمانى كه مى گويم «جهل ، بد است» ، منظور آن است كه جهل ، نقص و كمبود است.
دو . سازگارى و ناسازگارى با طبع: خوب، هر چيزى است كه با تمايلات و خواسته هاى انسان ، سازگار و متناسب است و بد ، يعنى هر چيزى كه با آنها ناسازگار و نامناسب است. برخى از عالمان اخلاقى ، براى گريز از نسبى گرايى گفته اند كه مراد از طبع، روح و روان ملكوتى انسان است ، نه طبع حيوانى او كه بين انسان و ديگر جاندارانْ مشترك است.
سه . تناسب و عدم تناسب با هدف: اين ملاك، برخلاف دو معيار پيشين ـ كه منشأ انتزاعى بيرون از نفس آدمى ندارند ـ ، از رابطه واقعى فعل با غرض و اهداف انسان به دست مى آيد. اگر ميان فعل و هدف مورد نظر شخص ، رابطه مثبت برقرار باشد، آن فعل ، متّصف به صفت خوب مى شود و گرنه ، زشت و بد به حساب مى آيد. در اين جا نيز عدّه اى براى دور شدن از پرتگاه نسبى گرايى ، دو نوع اغراض و مصالح را براى انسان بر شمرده اند: فردى و نوعى. اين افراد مى گويند كه زمانى مى توان از هدف ها و مصالح، براى تشخيص ملاكْ ياد كرد كه آن اهداف و مصالح ، حافظ بقاى نوع و بازگشت سعادت به جامعه بشرى باشند.
چهار . ستايش و نكوهش: حسن ، يعنى كارى كه مورد ستايش همه عُقلاى عالم قرار گرفته و فاعل آن ، استحقاق ثواب اخروى را دارد و قبح ، يعنى كارى كه مورد نكوهش عقلا بوده و فاعل آن ، مستحقّ عقاب اخروى است. اين ملاك ، مورد اختلاف عدليه و اشاعره است. عدليه ، معتقدند كه عقل انسان ، توانايىِ درك ملاك ستايش بعضى افعال