بررسی رجالی تصحيحات علامه حلی، نسبت به اسانيد و طرق - صفحه 172

البته ايشان در پايان، يک کاربرد براي اين تصحيحات ذکر مي‌کند و مي‌گويد:
تمام مباحثي که در منع مراجعه و استناد به «تصحيح غير» گفتيم، همه در مواردي است که دسترسي به منابع رجالي داشته باشيم و در اين زمينه مانعي وجود نداشته باشد. ولي در غير اين صورت، مثلاً وقتي که شخصي در زندان به سر مي‌برد و امکان بهره‌مندي از منابع رجالي برايش وجود ندارد، مي‌توان «تصحيح غير» را جانشين مراجعه به منابع رجالي دانست، همانند جانشيني خاک از آب براي وضو. ۱
مهم‌ترين دليلي که مخالفان بدان استناد کرده‌اند، تفاوت معناي «صحيح» نزد علامه حلي است، با آنچه که متأخران مي‌پندارند. ۲
از جمله کساني که در پي وارد آوردن اين اشکال، اعتبار «تصحيحات علامه حلي» را زير سؤال برده‌اند، مرحوم مامقاني، آية‌الله خويي، وحيد بهبهاني، و مرحوم کلباسي هستند. کلباسي در رسالة الرجالية خود، مي‌نويسد:
علامه در اکثر موارد، تصحيحاتش را بر مشرب قدما انجام مي‌داد؛ يعني صحيح را بر حديثي اطلاق مي‌کرد که اطمينان به صدورش از راه‌هاي گوناگوني که ذکر کرديم، ايجاد شود. لذا نمي‌توان از آن در اثبات عدالت راوي استفاده کرد.
مامقاني نيز در ذکر اقوال و اختلافات، به اين اشکال اشاره دارد. البته وي آن را به صورت «قول به تفصيل» بيان مي‌دارد. وي مي‌گويد:
اگر اين احتمال وارد شود که صاحب تصحيح، صحت سند را از قواعد ديگري گرفته باشد. مثلاً روايت‌کننده از راوي مورد نظر، از کساني باشد که «اجتمعت العصابة عليه» و يا از کساني که «لايروون و لايرسلون الا عن ثقة»، در اين صورت، ديگر نمي‌توان به تصحيحات آن عالم عمل کرد.
مرحوم خويي مي‌گويد:
صحيح از منظر أعلام مذکور، معناي قدمايي آن است نه اصطلاح متأخري آن هذا بالإضافة إلي تصحيح ابن‌الوليد و أضرابه من القدماء، الذين قديصرحون بصحة‌رواية ما، أو يعتمدون عليها من دون‌تعرض لوثاقة رواتها.
مرحوم بهبهاني چنين اشکالي را بر اين قاعده وارد کرده است: علامه حلي، اصطلاح صحيح را فقط براي ثقات به کار نبرده‌اند؛ همچنان که مواردي اين چنين يافت شده است. ۳

1.. المقال في علم الرجال، ص ۷۲ ـ ۷۴.

2.. اينجاست که موافقان نيز وجود آن را شرط پذيرش اين مبنا قرار داده‌اند.

3.. مقابل اين اشکال، برخي از علما به جواب از اين آن پرداخته‌اند؛ از آن جمله محدث نوري به تقرير اشکال پرداخته و سپس جواب از آن را عهده‌دار مي‌گردد. وي مي‌نويسد: « اگر بگويي که: گاهي اوقات مراد از حديث صحيح، حديث معمولٌ‌به است. همان گونه که علامه در المختلف به حديث عبدالله‌ بن ‌بکير اصطلاح صحيح را اطلاق کرده در حالي که وي فطحي‌مذهب است. در اين صورت، توصيف حديثي به «صحيح»، دلالت بر مطلوب ما نمي‌کند؛ چرا که اين وصف، فقط اين مطلب را مي‌رساند که به اين روايت عمل مي‌شود و نه چيز ديگر.» سپس خود، به بيان جواب از اين اشکال مي‌پردازد و مي‌نويسد: « در جواب مي‌گويم: آنچه که بين شيعه متداول است و هنگامي که به صورت مطلق و بدون قرينه آورده مي‌شود اين است که صحيح بر همان معناي اصطلاحي خودش بار مي‌شود. و استعمالش در غير معناي اصطلاحي‌اش، احتياج به قرينه دارد» (خاتمه المستدرک، ج ۴، ص ۳۹۷). البته در جواب محدث نوري بايد متذکر شد، همان‌گونه که در پي مي‌آيد، قراين فراواني ارائه مي‌گردد که علامه حلي، صحيح را در غير معناي اصطلاحي‌اش استعمال کرده است، بلکه ايشان معناي اصطلاحي «صحيح» را معناي قدمايي‌اش مي‌پنداشته است.

صفحه از 183