ميدارم و خدا نيز دوستدار ايشان را دوست دارد و دشمنشان را دشمن، واين دو از اسباطاند، و... حتي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم وقتي علي عليه السلام پرسيد: مرا بيشتر دوست داري يا فاطمه را؟ فرموده باشد: «فاطمة أحب إلي منك، و أنت أعز علي منها»۱ و به گونهاي سخن ميگويد که بفهماند که آن دو هر دو نزد او دوست داشتنياند و البته از مقام نبوت همين انتظار ميرود، حال آيا در باره حسن و حسين که هر دو امامان بعد از او و جانشينان او خواهند بود به مفاضلهاي چنين ميپردازد؟! نکته ديگر دليل دوست داشتنيتر بودن حسن نزد رسول خدا را در اين روايت بنگريم، چون حسن است که فرزندي به نام محمد خواهد آورد؟! چرا اعتراض حسين برنخواست که مگر خود نفرمودي امامان پس از من از فرزندان مناند، چرا فرزند او را که امامت هم ندارد، باعث شد او را خوبتر داري از من؟ وضع روايت روشنتر از آن است که نياز به دلايل بيشتر باشد. ضمن اين که مدايني در نقل آن متفرد است و هر دو نقل نيز به ارسال مبتلاست.
حسين عليه السلام امام زمانش توسط برادر ناتنياش به وصيت برادر متنبه ميشود؟!
از جمله روايات ديگري که ابوالحسن مدايني که ذکر او را پيشتر هم داشتيم، نقل کرده و اندک دستبردي در آن ديده ميشود که در ديگر روايات مشابه ـ که خود شارح نقل کرده ـ وجود ندارد و قطعاً مخالف تاريخ قطعي و سنت ائمه و اعتقاد شيعه است، مطلبي است که در جريان دفن حضرت امام حسن عليه السلام نقل ميکند، وقتي امام حسن وصيت فرمود: «ادفنوني عند قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلمإلا أن تخافوا أن يكون في ذلك شر» بنيهاشم و بني اميه گرد آمدند، مروان بن حکم نيز بود، و وقتي خواستند بنا بر وصيت امام را در کنار قبر پيامبر دفن کنند، مروان مانع شد که چرا عثمان در فلان جا و حسن در کنار پيامبر؟ و هر دو گروه يارانشان را خواندند و سلاح گرفتند، گويي ابوهريره پيش آمد و جايگاه حسن و حسين نزد پيامبر را به مروان گوشزد کرد که: «الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة»، مروان گفت: «دعنا منک» و توهين کرد که حديث رسول خدا از بين رفت چون تنها تو و ابوسعيد خدري آن را روايت کردهايد و تو روز خيبر اسلام آوردي و..، عايشه نيز در اين ميان ترسيد، شر بالا گيرد و خوني ريخته شود، گفت: خانه خانه من است و اجازه نميدهم کسي در آن دفن شود. حسين نپذيرفت که برادر جز در کنار جد بزرگوارش به خاک سپرده شود. در همين زمان محمد بن الحنفية رو به او کرده، گفت: اي برادرم، اگر او وصيت کرده بود که اينجا دفنش کنيم، حتماً يا چنين ميکرديم، يا اين که پيش از دفن او ميمرديم (تا پاي جان استقامت ميکرديم)، ولي او استثنا کرده و فرموده که «مگر اين که از شري بيم کنيد»، و چه شري از آنچه اکنون در آنيم بالاتر! پس امام را در بقيع به خاک سپردند ۲ .آيا حسين عليه السلام وصيت برادر را نميدانست يا اين که چون اهل نزاع و جنگ بود و شور و خروشي در سر داشت، خشم بر او غالب شد و به وصيت توجهي نکرد يا اين که محمد حنفيه حکيمتر و خويشتندارتر از امام زمانش بوده يا...؟! به واقع، آيا اين روايت درست به نظر ميرسد؟ خوب شد محمد بن حنفيه اينجا مانع شد، والا ممکن بود دين صدمه ببيند، و کاش حسين عليه السلام به نصيحت برادرش هنگام خروج از مدينه نيز گوش ميکرد تا خود
1.. ر.ک: أسدالغابة،ج ۶،ص۲۲۴؛ البداية والنهاية،ج ۷،ص۳۴۱؛ سبل الهدي، ج ۱۱، ص ۳۸ و ۴۴.
2.. شرح نهج البلاغة، ج ۱۶، ص ۱۳، ۱۴