گفتگو با حجة الاسلام علي اكبر ميرسپاه - صفحه 154

از اين رو ، گاهى در مورد يك امر علمى ، رواياتى به صورت خبر واحد صحيحى آمده كه علما اصلاً توجهى به آن ندارند؛ چون خبر واحد است. براى مثال ، درباره سماوات و ارضين سبع ، روايتى از امام رضا عليه السلام آمده كه فرموده اند : اين دست من ارض اول است و سماء اول نيز بالاى اين است. ارض دوم و سماء دوم و همين طور تا آخر. سند اين روايت نيز مشكلى ندارد. روايت ديگرى نيز هست كه آسمان از آهن مى باشد ، كه اصلاً معلوم نيست چيست و چگونه است. فقيه به اين روايات مراجعه نمى كند؛ زيرا در فقه چون مسأله عمل و رفتار است ، تنجّز و تعذّر لازم مى آيد؛ ولى در رواياتى كه عرصه معارفى مطرح است ، روش ديگرى حاكم مى باشد .
اين كه در برخى از روايات آمده فقيه كسى است كه بر معاريض كلام ما اهل بيت عليهم السلامتسلط پيدا كند ، يعنى كيفيت ، زمان و مكان عرضه كردن را بداند كه همه اين ها را براساس استعمال لفظ در بيش از يك معنا در بر مى گيرد. يكى از فقها مى گفت : استعمال لفظ در بيش از يك معنا ، نه تنها جايز ، كه مقتضاى فصاحت و بلاغت است . بنابراين ، اگر امام صادق عليه السلام در جايى مى فرمايد بچه را بزن ، نبايد گفت يكى از اركان تربيت ، كتك زدن است؛ بلكه بايد بررسى كرد كه امام در چه شرايط و چه موقعيتى چنين مى فرمايد . يا امام باقر عليه السلام كه مى فرمايد من دوست دارم بر سر شيعيان شلاق زده شود تا تفقه در دين كنند ، آيا مى توان از اين استفاده كرد كه ما هم شلاقى برداريم و بر سر جوانان بزنيم؟ بايد ثابت و متغير اين مباحث را شناخت. به هر حال ، اين نكات براى برداشت جامعه شناسانه از احاديث لازم است .
البته بين مؤمن به ائمه و غير او فرق است. كسى كه مؤمن نباشد ، اين سخنان را به عنوان كلام معمولى تلقى كرده و در پى تحقيق درباره آن نيست ، اما فرد مؤمن مى گويد معصوم عليه السلامخلاف واقع نمى گويد . البته فرق است بين اين كه بگوييم اين ها خلاف واقع نمى گويند و بين اين كه بگوييم واقع همان است كه ظاهر بدوى كلام آن بزرگان اقتضا دارد . خود ائمه به اين مسأله راضى نيستند و فرمودند كه اگر چيزى از ما نقل شد و خلاف عقل بود ، يقين داشته باشيد كه ما نخواستيم آن را بگوييم. پس هر چه گفتند سمعا و طاعتا ، ولى اول بايد بدانيم چه گفته اند.
براى مثال ، اميرمؤمنان عليه السلام در مورد سنت هاى اجتماعى فرمايشى دارد. ما نمى توانيم

صفحه از 156