شرح حال امامزادگان ری - صفحه 88

در كتاب طبقات المضلين در احوال ابراهيم ابن عبداللّه از مفضّل بن محمد چنين روايت نموده ام كه گفت: چون ابراهيم به باخمرى مى رفت، به در سراى سليمان بن على رسيد در آنجا جمعى از اطفال بنى العبّاس بودند با آن ها مهربانى و رأفت نمود مرا گفت: اى مفضّل! ما از اين ها هستيم و اينان از ما باشند گوشت و خون ما با يكديگر پيوسته است ولى چه كنم كه پدران ايشان خون پدران ما را حلال دانسته اند و حقوق ما را غصب نموده اند پس بدين اشعار تمثّل جسته مهلا بنى عمّنا ظلامتنا الى آخر الابيات.
مفضّل گويد: گفتم نيكو اشعارى است اين اشعار را و قائل كيست؟ گفت: اين اشعار را ضرار بن خطّاب فهرى در روز خندق گفته و على بن ابى طالب عليه السلام در صفين و حسين بن على عليه السلام يوم الطّف و زيد بن على يوم السّحنه و يحيى بن زيد يوم جوزجان بدين اشعار تمثل جسته اند.
مفضّل گويد: من نظرم نمود از اين كه به ابياتى تمثّل جسته كه هيچ كس بدانها تمثل نجسته مگر آن كه مغلوب و يا مقتول گشته.
آورده اند در آن روز مردى از شاميان كه او را نائل بن مرّه نام بود يوسف بن عمر را بگفت قسم به خداى هرگاه با نصر بن خزيمه مواجه و برابر شوم هرآينه او را مقتول خواهم ساخت مگر آن كه او مرا به قتل آورد. چون اتباع عباس با زيد و اصحاب او مقابل شدند نائل شمشير حواله نصر كرده ران او را مقطوع ساخت نصر به چالاكى شمشير بر او فرود آورده او را مقتول ساخت و پس از زمانى نصر نيز وفات كرد. در آن حال زيد بر ايشان حمله آورد و آن قوم را منهزم ساخت. سعد بن خيثم ۱ گويد: آن روز ملازم زيد بودم زيد و اصحابش پانصد نفر و شاميان دوازده هزار كس بودند و بسيارى از ايشان آنان بودند كه با زيد بيعت كرده بودند پس عذر و مكر با زيد نمودند.

1.خيثم؛ بر وزن حيدر از اعلام است.

صفحه از 136