شرح حال امامزادگان ری - صفحه 86

زيد چون خذلان مردمان و بى وفائى كوفيان مشاهدت كرده، نصر بن حزيمه را خطاب نمود گفت: يا نصر بن حزيمه انا اخاف ان يكونوا قد فعلوها حسينيه مردم كوفه با من همان معامله پيش آورده اند كه با جدّم حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام پيش برده بودند.
نصر گفت: جعلت فداك يابن رسول اللّه من يارى تا جان دارم شمشير مى زنم اكنون جهد بايد كرد تا به در مسجد جامع رسيم و ياران خود را به نصرت خويش خوانيم چه شايد كه از اصحاب بيعت كه در آنجا محصورند به معاونت ما بيرون آيند در اثناى راه، قريب به سراى عمر بن سعد ابى وقاص، عبيداللّه بن عباس كندى ايشان را ملاقات كرده زيد با اصحاب خود بر آن قوم حمله نمودند و ايشان را هزيمت دادند تا آن كه به باب الفيل رسيدند، اصحاب زيد رايات خود را از بالاى درها داخل نموده بگفتند اى اهل مسجد از ذلّ به عزّ و از درويشى به توانگرى و از بيراهى به طريق رشاد گراييد.
و زيد مى فرمود و اللّه ما خرجت و لا قمت مقامى هذا حتىّ قرأت القرآن و اتّقنت الفرايض و احكمت السنن و الاداب و عرفت التأويل كما عرفت التنزيل و فهمت الناسخ و المنسوخ و المحكم و المتشابه و الخاص و العام و ما تحتاج اليه الامّة فى دينها مما لابدّ لها منه و لا غنى عنه و انّى لعلى بنيته من ربّى. يعنى سوگند به خداى خروج ننمودم و بدين مقام قائم نشدم تا آن كه تمامت قرآن را قرائت كردم، فرايض الهيّه و سنن نبويّه و آداب را متيقن و محكم نمودم و بر ظاهر و تأويل كلام اللّه بصيرت يافته ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام از كتاب اللّه بشناختم و آن چه را كه امت در امور دين محتاج و از آن ايشان را برى نيست بدانستم و از روى بيّنه و حجت خروج كرده ام.

و جمعى از اهل مسجد قصد آن كردند كه در مسجد را شكسته بيرون آيند زمره اى از مخالفان بر بام مسجد برآمده به سنگ و تير ايشان را مانع شدند.
هنگام عصر ريان از كوفه به جانب حيره رفت و زيد با اصحاب خود و گروهى از

صفحه از 136