زندان برآورده با ايشان مواجه كرد. يزيد در مجلس بگفت كه مابين من و اين گروه به هيچ وجه معاملتى نيست و بنابر ملاحظه شكنجه و عذاب اين نوع سخنان گفتم. يوسف در خشم شده گفت بر من يا اين كه بر اميرالمؤمنين هشام استهزاء مى كنى. و بگفت يزيد را به زندان بردند چندان عقوبت كردند كه قريب به هلاكت رسيد پس آن قوم را سوگند داده ايشان را رخصت انصراف داد. زيد در كوفه اقامت كرد و رفيقانش به مدينه معاودت نمودند.
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه ۱ در مقام تعداد أَباة الفيم ۲ و عزّالدين بن اثير در كتاب كامل ۳ و ديگران سبب خروج زيد را چنين ضبط نموده اند؛ كه زيد با ابن عم خود، جعفر بن حسن بن حسن بن على در صدقات علىّ بن ابى طالب عليه السلام نزاع و خصومت داشتند زيد از جانب اولاد حسين بن على مخاصمت مى نمود و چون جعفر وفات يافت، عبداللّه محض بن حسن مثنّى، زيد را طرف نزاع گشت. روزى در محضر خالد بن عبدالملك بن حارث كه والى مدينه بود خصومت كردند. عبداللّه محض بالنّسبة به زيد در كلام غلظت و خشونت به ميان آورد، من جمله در تعريض به اين كه مادر زيد امّ ولد است او را به ابن سنديه مخاطب ساخت، زيد تبسم كرده گفت: از اين كه مادر من كنيز است مرا عيبى نيست چه مادر اسماعيل نيز كنيز بود و با وصف اين مادر من پس از وفات سيّد خود صبر نمود و تزويج اختيار نكرد چنان كه ديگران اختيار كردند.
و از اين كلام مقصود زيد تعريض به مادر عبداللّه محض بود زيرا مادرش فاطمه بنت حسين ابن على كه عمه زيد است پس از وفات حسن بن حسن مادر عبداللّه، عثمان را به شوهرى اختيار نمود.
و من شرح اين را در كتاب متنبئين در باب مدّعيان مهدويين كه موسوم به طبقات
1.شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۳، ص ۲۸۵.
2.مخالفان و مبارزان ظلم و زور.
3.الكامل، ج ۳، ص ۳۷۳ به بعد.