وقايع آخر الزمان « تأملى در خطبه 138 نهج البلاغه » - صفحه 145

پوشيده اعراب به ايشان برگردد؛ و از اين جمله چنين فهميده مى شود كه اين كار بايد به روزگار پسر مروان باشد و حال آن كه ظاهراً چنين بوده ، است و عبدالملك در حالى كه پادشاه بوده ، در گذشته است و پادشاهى او با برگشت عقل هاى پوشيده اعراب نابود نشده است. مى گويم : چنين تو را پاسخ مى دهم كه مدت پادشاهى فرزندان عبدالملك هم در واقع پادشاهى خود اوست و پادشاهى از فرزندان مروان زايل نشد تا آن كه خِرد و عقلِ پوشيده عرب به خودش برگشت ، و منظور از عرب در اين جا بنى عباس و ديگر اعرابى است كه هنگام ظهور دولت آنان از ايشان پيروى كردند...» (جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ، ج 4 ، ص 266).
نگارنده معارج نهج البلاغه مقصود از شخص مورد نظر را مختار بن ابى عبيده ثقفى مى داند. از ديدگاه وى اين اخبار حاكى از كثرت قتل و خونريزى در آن زمان است ، كه در واقع نوعى عقوبت دنيوى براى اهل كوفه به شمار مى رود چه آن كه آنان بر اميرالمؤمنين عليه السلام آزار رساندند و در امر حكمين با او مخالفت ورزيدند و حق فرزندانش را ضايع نمودند ؛ و اين چنين خداوند مختار بن ابى عبيده ثقفى را بر آنان مسلط مى سازد تا كسانى از آنان را كه در لشگر شمر بن ذى الجوشن در جنگ با امام حسين عليه السلام حضور داشته اند بكشد و كشت و كشتار همچنان در آن جا ادامه مى يابد (ص 231) .
اما مؤلف حدائق الحقائق در ابتداى بحث در اين باره ، فرد مورد نظر را سفيانى مى داند و همچنين ديگر كسانى كه در آخرالزمان به خروج آنان اشاره شده است (ص 616) .
ابن ميثم راجع به فرد مورد خطاب نظر خاصى ارائه نمى دهد و تنها با عبارت «قيل» به ذكر نظر ديگران مى پردازد و مى گويد كه در اين خطبه به عبدالملك بن مروان اشاره شده

صفحه از 148