محدوده احكام شرعى و استنباط آن از احاديث ، مبناى عمل ، تعبد است ؛ يعنى گاه احاديثى را كه صحت سندى نيز ندارند مورد عمل قرار مى دهيم زيرا روش عمل به احكام بر اساس تعبّد است و راهى براى اظهار نظرهاى فردى [و اجتهاد] باقى نمى ماند؛ ۱ اما در مسائل مربوط به اعتقادات ، هستى ، آفرينش و يا تفسير قرآن بايد به دنبال رسيدن به قطع و يقين يا آنچه در حكم يقين باشد برويم . در اين جا به دنبال عمل شرعى نيستيم بلكه مى خواهيم از جهت فكرى ، در مقابل مفاهيم گوناگونى كه در جهان آفرينش وجود دارد اظهار نظر كنيم و بدان پاى بند باشيم . اين نكته آن گاه اهميتِ دو چندان پيدا مى كند كه توجه كنيم: ضعف در مسائل عقيدتى و مفاهيم كلىِ دينى ، به مراتب بيشتر از ضعف در برخى از مسائل شرعى ، به تصوير كلى از اسلام ضربه مى زند (ج 1 ، ص 11) .
به نظر مى رسد ايشان با اين پيش زمينه ، برآن است كه راه را براى ورود سيل آساى بسيارى از احاديث كه سند ضعيف دارند ، ببندد. احاديثى كه گروه هاى مختلف تفسيرى مثل صوفيه ، عرفا ، فلاسفه و ديگران ، هر يك در جهت گرايش خود بدان تمسك كرده اند ، و راه را براى برداشت هاى دور از ظاهر ، و باطن گرايانه از آيات قرآن باز مى كند. با اين پيش فرض ها ايشان معتقد است : هر واژه حالتى صوتى است كه بيانگر صورت يك مفهوم ذهنى هماهنگ با آن واژه است. بنا بر اين، معناگيرى از واژه ، تنها بر اين پايه استوار است كه از هر واژه [در سياق يك جمله در آنِ واحد] تنها يك معناى واحد استفاده مى شود ، كه البته افراد مختلف بسته به سطح فرهنگ و انديشه خود مى توانند نسبت به آن معنا معرفتى كم يا زياد داشته باشند . به عنوان مثال برخى از مردم از خورشيد تنها تصور يك جسم نورانى را دارند ؛ برخى ديگر فراتر از اين ، طبيعت خورشيد ، ويژگى ها و آثار وجودى آن را نيز مى شناسند؛ اما معناى خورشيد در هر حال يكى است نه دو تا (ج 1 ، ص 10) .
به اعتقاد ايشان باطن قرآن در حقيقت همان مفهوم كلى است كه بر مصاديقِ بسيارى قابل تطبيق است ، چه در گذشته ، چه حال و چه آينده؛ اما ظاهر آن همان معناى جزئى
1.بر اين اساس سخت گيرى هاى سندى و متنى در اين محدوده به كنارى نهاده مى شود .