آنان است ، ولى بى نياز كننده از رجوع به ساير كتاب هاى تفسيرى و روايى اهل تسنن نيست؛ زيرا همه روايات تفسيرى اهل تسنن و بويژه روايات فضايل ، در آن استقصا نشده است.
نكته ديگر اين كه هر چند در مقام بحث و گفتگو با اهل تسنن مى توان به روايات آن ، به خصوص رواياتى كه به صحت و اعتبار آنها تصريح شده ، استناد كرد ، ولى در فهم معارف و استنباط احكام و تبيين معنا و مقصود آيات ، تنها به رواياتى از اين تفسير مى توان اعتماد كرد كه از قراينى مانند قوت متن ، مطابقت با نص يا ظاهر آيات ، سنت قطعى ، روايات معتبر و اعتبار عقلى به صدور آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله و يا يكى از جانشينان معصوم آن حضرت ، اطمينان حاصل شود ؛ و از رواياتى كه به صدور آنها از معصوم اطمينان حاصل نشود ، تنها مى توان به عنوان مؤيد استفاده كرد .
همچنين بخشى از روايات آن ، كه با عصمت انبيا و فرشتگان ناسازگار است ، يا بر تحريف قرآن دلالت دارد ، به كلى بى اعتبار و غير قابل قبول است؛ بنا بر اين ، كسى مى تواند از اين تفسير استفاده صحيح ببرد كه توان علمى لازم براى بررسى روايات از طريق قراين را داشته باشد.