ارجمند بودن آن ، گرد آمده اند و اتفاق نظر دارند (معجم مقاييس اللغة ، ج 1 ، ص 45) . نظر ديگر آن است كه واژه «أدَب» از جهت معنا به نظم و ترتيب اشاره دارد و به سفره غذا به آن دليل «مَأدُبَه» مى گويند كه در چيدن آن ، نظم و ترتيب رعايت مى شود (منهاج البراعة ، ج 21 ، ص 15) . اما در تعريف اصطلاحى «أدَبْ» ، گفته شده كه آن حالتى است در انسان كه هر كارى را به مقتضاى آن ، نيكو انجام مى دهد. امام عليه السلام مى فرمايد: «لا غنى كالعقل ولا فقر كالجهل ولا ميراث كالأدب ولا ظهير كالمشاورة» ۱ (مفردات نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 30) .
3 . حُلَلْ : به پوشاك ها و پوشش هاى راه راهِ پشمى و جز آن «حُلَّة» گفته مى شود. واژه حُلَّة ، وقتى به كار مى رود كه آن تن پوش يا جامه ، دو تِكّه داشته باشد (العين ، ج 1 ، ص 419) . علّت اين نوع به كارگيرى لفظ ، ممكن است ريشه در معناى حَلّ داشته باشد ؛ چون حَلّ ، به معناى گشودن چيزى است و وقتى يك جامه ، دو تكه باشد ، گويا ميان آن دو بخش ، شكاف و فاصله اى وجود ندارد (معجم مقاييس اللغة ، ج 1 ، ص 272) .
بلاغت
از آن جا كه انسان ، پيوسته مسئول رفتار و گفتار خود در برابر خداوند و آفريده هاى اوست ، پس براى او گريزى از شناخت لحظه به لحظه وظايفش وجود ندارد ، بدين ترتيب ، چنين شخصى با رعايت آداب ، گويا پوشش هاى زيباى معنوى را پيوسته بر تن خود نو مى كند و جامه هايى جديد از اين دست ، بر تن جان مى پوشاند (منهاج البراعة ، ج 21 ، ص 15) .
حضرت عليه السلام در اين كلامشان واژه «حُلَلْ» را براى «آداب» استعاره آورده اند؛ چون همان طور كه حُلّه ها يكى پس از ديگرى بر تنِ پوشنده آن ، نو مى شوند ، آداب نيز در گذر زمان ، صاحب خود را آراسته مى كند و زيبايى و نيكويى او را دم به دم نوتر مى كند و جان او را پالوده و خوبى هاى او را به رخ مى كشاند (شرح ابن ميثم ، ج 5 ، ص 225) .
1.ترجمه: هيچ بى نيازى چون خرد و هيچ نادارى چون نادانى و هيچ ميراثى چون أدب و هيچ مددكارى چون مشاوره كردن وجود ندارد .