ادامه بيان حضرت ، برحذر داشتن انسان از زياده گويى همراه با نينديشيدن و فكر نكردن است ؛ چرا كه در چنين حالتى ، شخص توانايى كنترل و نگهدارى زبانش را نداشته و خود را كوچك مى كند ، چنان كه سخنى را مى گويد كه او را در پرتگاه عميقى افكنده ، به مهلكه هاى بيم ناك وارد مى كند. و يا اين كه چنين شخصى ، مردم آزارى كرده و در نتيجه ، براى او نزد ايشان قدر و منزلتى باقى نمى ماند و چه بسا در جواب اين آزار او ، مردم هم درصدد آزارش برآيند (شرح ابن ميثم ، ج 5 ، ص 223 ؛ الديباج الوصى ، ج 6 ، ص 2726) .
نمونه سوم
و قال عليه السلام : العِلْم وِراثَةٌ كريمةٌ ، والآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَالكِفُر مِرْآةٌ صافِيَةٌ (نهج البلاغه، حكمت 5).
و فرمود عليه السلام : و دانش ، جاوارى [ارث و ميراث] است با ارزش ، و فرهنگ ها و ادب ها زيورهايى پيوسته نوشونده ، و انديشه ، آينه اى روشن نشان دهنده.
مدرك كلام
به حكمت دوم مراجع شود.
واژه شناسى
1 . وِراثَة : وِراثة ، مصدر وَرِثَ يَرِثُ است (مختار الصحاح ، ص 585) و بدان معناست كه چيزى از آنِ گروهى باشد ، آن گاه ، آن چيز به جهت نَسبى يا سببى ، به اشخاصى ديگر برسد و دارايى آنها بشود (معجم مقاييس اللغة ، ج 2 ، ص 629) . حضرت امير عليه السلام در خطبه 127 مى فرمايد: «وقد علمتم أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله رَجَم الزانى المحصن ثُمَّ صلّى عليه ثُمَّ وَرَّثَه أهلَه وقتلَ القاتِلَ وَوَرَّثَ ميراثَه أهلَه» ؛ مى دانيد آن حضرت صلى الله عليه و آله ، زانى محصن را سنگسار كرد ، بعد به او نماز خواند و اهل او را وارث اموال او كرد و قاتل را قصاص نمود و ارثش را به اهلش داد (مفردات نهج البلاغه ، ج 2 ، ص 1129) .
2 . أدب : ريشه «أدب» به اين معناست كه مردم را جهت خورانيدن (خوراك) گِرد آورى ... به همين ، ترتيب واژه «أدَبْ» را از آن رو أدَب گفته اند كه گويا مردم بر نيكو و