فصل در اين كتاب ذكر تزويج حضرت شهربانو را به حضرت امام حسين عليه السلام به خلاف مشهور روايت مى كند از آن جمله چون مقصود نقل شهربانو و زبيده خاتون بود كه آن ها را جمع آورى نمايد كه هر يك از شيعيان استحضار به هم رسانند بنابراين كيفيت ايشان را به اين جهت نقل كرديم از كتاب مذكور:
چنين روايت مى كند كه چون نوبت به معاويه رسيد، لشكرگران برداشت و روى به حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام به مقتضاى سلف خويش ـ كه لعنت بر سلف ايشان باد ـ كرده و حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام ، عمار ياسر را به پيش يزدجرد بن شهريار فرستاد، كه از ملوك عجم بود و فارس و عراق و دارالمرز در حكم او بود و تختگاه او در شهر رى بود و از ملوك عجم سه جايگاه نوبت زدندى و سه جايگاه تختگاه ايشان بودى يكى در تبريز و يكى در شهر رى و يكى در هرات اما پادشاه يزدجرد در شهر رى بود و اول از ملوك كسى كه در دين حضرت محمد صلى الله عليه و آله درآمد او بود و او را سه پسر بود يكى را خسرو نام بود و يكى را هرمز نام بود و يكى را شاپور نام بود و او را يك سرپوشيده بود نام اوستى شهربانو كه منكوحه حضرت امام حسين عليه السلام بود و او را از اطراف و جوانب ملوكى كه بودند به خواستگارى فرستادند او قبول نكرد زيرا كه در واقعه ديده بود كه نصيب حضرت امام حسين عليه السلام خواهد بود.
اخرالامر حضرت امام حسين عليه السلام ابوذر غفارى ـ رحمة اللّه تعالى ـ را به خواستگارى او فرستاد و پادشاه يزدجرد به عالم بقا پيوسته بود و شهر رى را چهار بخش كرده بودند به وصيّت پدر يك بخش، از آنِ شهربانو بود، و سه بخش ديگر از آن سه برادر، چون آمد از براى حضرت امام حسين عليه السلام از حصّه شهر رى كه از آن او بود، كه او آن را به برادر كوچكترين خود كه شاپور بود بخشيد، و برادران به رضا و رغبت او، عقد او را بستن با حضرت امام حسين عليه السلام ، و به استغلال هر چه تمام تر روانه شد و به نكاح حضرت امام حسين عليه السلام درآمد.
اما عمار ياسر را كه حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرستاده بود جهت امداد