درآمدي برغيبت‌نگاري(بررسي کتاب‌هاي غيبت تا قرن پنجم هجري) - صفحه 117

1. فرقه کيسانيه. آنها مدّعي بودند که پيشوايشان محمّد بن حنفيه، زنده است و در پسِ پرده غيبت، منتظر فرمان الهي است. سيد حِمَيري، شاعر معروف سده دوم هجري، از جمله کساني است که به مذهب کيسانيه معتقد بود و اشعاري را در رثاي محمّد بن حنفيه و غيبت او سروده است. ۱
البته بعدها سيد حميري به برکت نور عالم‌تاب امام صادق( از اعتقاد خويش دست کشيد و با غايب اصلي (امام دوازدهم) آشنا شد (کمال الدين و تمام النعمة: ص 32). از فرقه کيسانيه، اشعار و مطالب اندکي در دست است؛ ولي هيچ کتابي در موضوع غيبت، از ايشان نمي‌شناسيم. اين گروه، در همان عصر معصومان( منقرض شدند. شيخ طوسي مي‌نويسد:
اين فرقه منقرض گرديده‌اند و امروزه و حتّي مدّت‌ها پيش از اين نيز در دنيا اثري از ايشان باقي نمانده است. اگر آن فرقه بر حق بودند، هيچ‌گاه منقرض نمي‌شدند (الغيبة: ص 19).
توجّه به اين نکته ضرور است که «ايده غيبت منجي» در ميان شيعيان از ده‌ها سال پيش از ولادت امام عصر( وجود داشته و کيسانيه نيز از همين ايده براي پيشبرد اهدافشان سود مي‌جستند.
2ـ فرقه ناووسيه. اين فرقه نيز بر اين باور بودند که مهدي و غايب از ديده‌ها، امام صادق( است. از اين فرقه نيز کتابي را در موضوع غيبت سراغ نداريم. البته وفات امام صادق( آن چنان براي همگان، آشکار و روشن بود که جاي ترديدي براي کسي باقي نمي‌گذاشت. همين امر، سبب شد که فرقه ياد شده، خيلي سريع منقرض شود.
3. فرقه واقفيه. اين فرقه معتقد بودند که امام کاظم(، مهدي امّت است و همچنان زنده است و در روز موعد، ظهور خواهند کرد. واقفي‌ها براي اثبات مدّعاي خود، به بعضي از اخبار امامان پيشين، بويژه روايات امام صادق( استناد مي‌کردند که بشارت به ظهور منجي داده بود. شيخ طوسي، در کتاب الغيبة، تمامي اين روايات را بيان و سپس نقد نموده است (ر.ک: الغيبة: صص 42 ـ 62).

1.. اين اشعار از سروده‌هاي اوست: ألا إن الأئمّة من قريش ولاة الأمر أربعة سواء علي والثلاثة من بنيه هم أسباطنا و الأوصياء فسبط سبط إيمان وبر وسبط قد حوته کربلاء و سبط لا يذوق الموت حتّي يقود الجيش يقدمه اللّواء يغيب فلا يري عنّا زماناً برضوي عنده عسل و ماء. و در سروده‌اي ديگر، اين چنين غيبت او را به تصوير کشيده است: أيا شعب رضوي! ما لمن بک لا يري فحتّي متي يخفي وأنت قريب فول غاب عنّا عمر نوح لا يقنت منا النفوس بأنّه سيؤوب ( کمال الدين و تمام النعمة: ص ۳۲ ـ ۳۴).

صفحه از 121