بصيرت در لغت و قرآن و حدیث

پرسش :

بصيرت در لغت و قرآن و حدیث به چه معناست؟



پاسخ :

بصيرت ، در لغت

واژه «بصيرت» ، از مادّه «بصر» است كه ، دو معناى اصلى دارد : يكى ، علم و ديگرى ، درشتى ، سختى و خشونت . در اين جا ، معناى نخستْ مقصود است . احمد بن فارِس ، در اين باره مى گويد :

الباءُ وَ الصّادُ وَ الرّاءُ أصلانِ : أحَدُهُمَا العِلمُ بِالشَّى ءِ . يُقالُ : هُوَ بَصيرٌ بِهِ ... وَ البَصيرَةُ : التُّرسُ فيما يُقالُ ، وَ البَصيرَةُ البُرهانُ وَ أَصلُ ذلِكَ كُلِّهِ وُضوحُ الشَّى ءِ ... وَ أَمَّا الأَصلُ الآخَرُ فَبُصْرُ الشَّى ءِ غَلَظُهُ وَ مِنهُ البَصْرُ ، هُوَ أن يُضَمَّ أديمٌ إلى أديمٍ يُخاطانِ كَما تُخاطُ حاشِيَةُ الثَّوبِ .[۱]

باء و صاد و راء (بصر) ، دو معناى اصلى را تشكيل مى دهند : يكى ، عبارت است از علم به چيزى . گفته مى شود : «هُوَ بَصيرٌ بِهِ » يعنى : «او به آن چيز ، داناست » ... . بصيرت ، به معناى سپر است و به معناى برهان هم آمده است . اصل همه اينها ، روشن بودن چيزى است ... . امّا معناى اصلى دوم ، درشتى [و زُمختى] است . از همين معناست «بَصْر» كه عبارت از دو چرم را بر هم دوختن است ، چنان كه كناره پارچه ، دوخته مى شود .

ابن منظور ، «بصر» و «بصيرت» را چنين معنا كرده است :

البَصَرُ العَينُ ، إلّا أنَّهُ مُذَكَّرٌ وَ قيلَ : البَصَرُ حاسَّةُ الرُّؤيَةِ ... وَ البَصيرَةُ : الحُجَّةُ ... وَ البَصَرُ : نَفاذٌ فِى القَلبِ ، وَ بَصَرُ القَلبِ : نَظَرُهُ وَ خاطِرُهُ ، وَ البَصيرَةُ عَقيدَةُ القَلبِ ... وَ البَصيرَةُ : الفِطنَةُ ... وَ فَعَلَ ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ أى عَلى عَمدٍ وَ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ أى عَلى غَيرِ يَقينٍ ... عَلىَ بَصيرَةٍ أى عَلى مَعرِفَةٍ مِن أمرِكُم ويَقينٍ ... وَ البَصيرَةُ : العِبرَةُ ... وَ البَصَرُ : العِلمُ وَ بَصُرتُ بِالشَّى ءِ ، عَلِمتُهُ ... وَ البَصيرُ : العالِمُ .[۲]

بَصَر ، يعنى چشم ؛ امّا [بر خلاف «عَين» ،] مذكّر است . گفته شده : بصر ، عبارت از حواس ديدن است ... بصيرت ، يعنى حجّت ... . بَصَر ، يعنى نفوذ در دل . « بَصَر القُلب » ، به نگاه و خطور آن مى گويند و بصيرت ، يعنى عقيده قلبى ... ، بصيرت ، يعنى هوش ... . « فَعَلَ ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ » ، يعنى از روى قصد و آگاهى و « عَلى غَيرِ بَصيرةٍ » ، يعنى از روى غير يقين ... . « عَلى بَصيرةٍ مِن أمرِكُم وَ يَقينٍ » ، يعنى : « با داشتن شناخت و يقين در كار شما» ... بصيرت ، يعنى عبرت ... . بَصَر ، يعنى علم . « بَصُرتُ بالشى ءِ » ، يعنى : « آن چيز را دانستم » ... و بصير ، به معناى «عالم» است .

راغب اصفهانى ، در توضيح معناى «بصر» و «بصيرت» مى گويد :

البَصَرُ يُقالُ لِلجارِحَةِ النّاظِرَةِ ... وَ لِلقُوَّةِ الَّتى فيها ، وَ يُقالُ لِقُوَّةِ القَلبِ المُدرِكَةِ : بَصيرَةٌ وَ بَصَرٌ ... وَ لا يَكادُ يُقالُ لِلجارِحَةِ بَصيرَةٌ ، وَ يُقالُ مِنَ الأَوَّلِ : أبصَرتُ ، وَ مِنَ الثّانى أبصَرتُهُ وَ بَصُرتُ بِهِ ، وَ قَلَّما يُقالُ بَصُرتُ فِى الحاسَّةِ إذا لَم تُضامَّهُ رُؤيَةُ القَلبِ .[۳]

بَصَر ، به عضو بينايى ... و به نيرويى كه در آن است ، گفته مى شود . به نيروى ادراك كننده قلب هم «بصيرت» و «بَصَر» مى گويند ... و به عضو بينايى ، كمتر بصيرت گفته مى شود . در صورت اوّل (ديدن با چشم) ، «أبصرتُ» مى گويند . و در صورت دوم : «أبصرتُهُ» و «بَصُرتُ بِهِ» . در صورت ديدن با حواس بينايى ، چنانچه با رؤيت قلبى همراه نباشد ، به ندرت گفته مى شود : «بَصُرتُ» .

بررسى آنچه در تبيين معناى بصيرت آمده ،[۴]نشان مى دهد كه اين واژه ، در معانى گوناگونى به كار رفته است ؛ مانند : دانش ، بينش دل ، نورِ دل ، آگاهى ، زيركى ، هوشيارى ، برهان ، عبرت و اعتقاد صحيح دينى .

امّا همه اين معانى ، در واقع ـ همان طور كه ابن فارِس گفته ـ به معناى اوّليه مادّه بصيرت ، باز مى گردند . حتّى اطلاق «بصر» به چشم نيز بدان جهت است كه چشم ، يكى از مهم ترين راه هاى تحصيل علم و معرفت است .

گفتنى است كه هر چند بصيرت ، در اصل به معناى علم است ؛ ليكن بايد توجّه داشت كه هر علمى ، بصيرت نيست و هر عالمى ، بصير ناميده نمى شود ؛ بلكه اين واژه ، حاكى از نوعى احاطه علمى و آينده نگرى است .[۵]

بصيرت ، در قرآن و حديث

در قرآن كريم ، مشتقّات «بصر» ، ۱۴۸ بار و واژه «بصيرت» ، دوبار تكرار شده است .

به طور كلّى ، واژه «بصر» در متون اسلامى ، گاه در باره بينايى ظاهرى و حسّى ، و گاه در باره بينايى باطنى و عقلى به كار مى رود .

به تعبير ديگر ، مردم از نظر بينش ، به دو دسته تقسيم مى شوند :

دسته اوّل ، ديده عقل آنها نزديك بين است ، آينده خود و جهان را نمى بينند و اداركات آنها در محسوساتْ خلاصه مى شود و به تعبير زيباى قرآن :

«يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ .[۶]

از زندگى دنيا، ظاهرى را مى شناسند، حال آن كه از آخرت غافل اند»  .

اين دسته ، هر چند به ظاهرْ بينا هستند ؛ ولى در فرهنگ قرآن و حديث ، كور محسوب مى شوند .

برپايه گزارشى ، امام على عليه السلام در يكى از سخنرانى هاى خود در مدينه ، به اين نكته مهم ، اين گونه اشاره فرموده است :

ما كُلُّ ذى قَلبٍ بِلَبيبٍ ، وَ لا كُلُّ ذى سَمعٍ بِسَميعٍ ، وَ لا كُلُّ ناظِرٍ بِبَصيرٍ .[۷]

نه هر كه دلى دارد ، به خردى داننده است ، و نه هر كه گوشى دارد نيك شنونده است ، و نه هر كه ديده اى دارد بيننده است .

دسته دوم ، جامع نگر و واقع نگرند ؛ هم نزديك را خوب مى بينند و هم دور را . ادراكات آنها ، در محسوساتْ خلاصه نمى شود ؛ هم خانه دنيا را مى بينند و هم خانه آخرت را . در فرهنگ قرآن و حديث ، اين دسته از مردم ، بصير و بينا ناميده مى شوند .

بر پايه روايتى ، امام على عليه السلام ، اين دو دسته از مردم را اين گونه معرّفى نموده است :

إنَّمَا الدُّنيا مُنتَهى بَصَرِ الأَعمى ، لا يُبصِرُ مِمّا وَراءَها شَيئاً ، وَ البَصيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ ، وَ يَعلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها . فَالبَصيرُ مِنها شاخِصٌ ، وَ الأَعمى إلَيها شاخِصٌ ، وَ البَصيرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ ، وَ الأَعمى لَها مُتَزَوِّدٌ .[۸]

همانا دنيا ، واپسين ديدرسِ انسان كور[دل] است و در فراسوى آن ، چيزى نمى بيند ؛ امّا بينشوَر ، نگاهش از دنيا فراتر مى رود و مى داند كه سرا[ى حقيقى] در وراىِ اين دنياست . پس بينشوَر ، از دنيا دل و ديده بر مى گيرد و كور[دل] به آن مى نگرد . بينشوَر ، از آنْ توشه بر مى گيرد و كور[دل] ، براى آنْ توشه فراهم مى آورد .

بنا بر اين ، بصيرت و بينايى حقيقى در فرهنگ قرآن و حديث ، به معناى جامع نگرى و آينده نگرىِ علمى و عملى است و كسانى «بصير» ناميده مى شوند كه در پرتو بينش صحيح ، در جهت تأمين منافع مادّى و معنوى ، و دنيا و آخرت خود ، حركت كنند . همه آيات و رواياتى كه در اين بخش در باره ديده بصيرت ، ارزش بصيرت ، عوامل تقويت بصيرت، مبادى، آثار و موانع آن آمده است، تعريف ياد شده را تأييد مى نمايند.


[۱]معجم مقاييس اللّغة : ج ۱ ص ۲۵۳ ـ ۲۵۴ مادّه «بصر» .

[۲]لسان العرب : ج ۴ ص ۶۴ و ۶۵ مادّه «بصر» .

[۳]مفردات ألفاظ القرآن : ص ۱۲۷ مادّه «بصر» .

[۴]ر . ك : دانش نامه جهان اسلام : ج ۳ ص ۴۸۴ مدخل «بصيرت» ، دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۵ ص ۵۷۳ مدخل «بصيرت» .

[۵]بر پايه برخى از پژوهش ها ، واژه بصيرت ، در فرهنگ هاى مختلف ، بيش از سى معنا را به خود اختصاص داده كه موضوع آينده و آينده نگرى در ميان بيشتر آنها مشترك است . همچنين بررسى سير تاريخى اين واژه ، نشان مى دهد كه اين واژه ، از زبان سانسكريت و از شرق به غرب رفته است . وجوه اشتراك فرهنگى اين واژه ، در شرق و غربْ فراوان است كه مهم ترين آنها ، آينده نگرى و تفاوت اصلى در چگونگى آن است . اولياى خدا ، در جستجوى شهود معنوى از طريق بصيرت اند ، در حالى كه رهبران و مديران ، در جستجوى بصيرتى هستند كه آينده سازمان خود را با موفّقيت ، قرين سازند (ر . ك : مقاله «بصيرت در رهبرى و مديريت اسلامى» ، محمّد اَزگُلى) .

[۶]روم : آيه ۷ .

[۷]نهج البلاغة : خطبه ۸۸ ، الكافى : ج ۸ ص ۶۴ ح ۲۲ ، الإرشاد : ج ۱ ص ۲۹۲ ، بحار الأنوار : ج ۳۲ ص ۴۳ ح ۲۸ .

[۸]ر ك : ص ۴۳۲ ح ۹۸ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت