در تبیین فرازهای دعای مکارم الاخلاق به این فراز میرسیم که:
وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي[۱]
خدایا با قدرت و توانایی خود، آنچه از من فاسد شده را اصلاح فرما.
برای توضیح این فراز باید چهار نکته مورد توجه قرار گیرد:
۱. صلاح و فساد به چه معناست؟
۲.صلاح و فساد انسان به چیست؟
۳.دعا چه نقشی در اصلاح مفاسد انسان دارد؟
۴.آیا انسان غیر از دعا کار دیگری هم باید برای اصلاح خودش انجام بدهد یا نه؟
نکته اول: معنای صلاح و فساد
واژهشناسان در معنای این واژه به تعبیر «ضدّ الفساد»[۲]اکتفا کردهاند، گویا این ضدیت به قدری گویاست که نیازی به توضیح دیگر دیده نشده است. برای توضیح بیشتر میتوان گفت معنای «صلاح» به معنای «سلامتی» نزدیک است. هر چیزی که سالم باشد صالح است و اگر معیوب و نامتعادل باشد فاسد است.
نکته دوم: صلاح و فساد انسان
صلاح و فساد انسان نیز به معنای صحت، سلامتی و متعادل بودن حالات درونی و بیرونی انسان است. پس صلاح اخلاقی و عملی در برابر فساد اخلاقی و عملی، و مصالح روحی در برابر مفاسد روحی، و مصالح اجتماعی در برابر مفاسد اجتماعی است. فساد به تباهی نیز ترجمه میشود.
بنا بر این، معنای این فراز این خواهد بود که از خدا میخواهیم مفاسد اخلاقی و روحی و روانی ما را با قدرتش اصلاح کند.
نکته سوم: نقش دعا در اصلاح مفاسد انسان
بیتردید دعا در اصلاح مفاسد روحی و جسمی انسان مؤثر است. در روایتی که از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل شده، میخوانیم:
وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ كُلَّ فَاسِدٍ.[۳]
اگر مردم به هنگام نزول بلاها و از دست رفتن نعمتها، با نيتهاى صادقانه و دلهاى مشتاق به پروردگار پناه ببرند، آنچه را از دستشان رفته به آنان باز مىگرداند، و هر فسادى را برايشان اصلاح مىكند.
یعنی یکی از راههای اصلاح مفاسد این است که انسان واقعاً و از صمیم قلب به خدا متکی باشد.
بیان نکته آخر هم در جلسه آینده خواهد آمد، ان شاء الله.
۱.الصحيفه السجاديه، ص۹۳، الدعاء۲۰.
۲. در ماده صلاح در کتابهای معجم مقاییس اللغة، الصحاح، مفردات الفاظ القرآن، التحقیق فی کلمات القرآن آمده است: على خِلاف الفَساد و در کتابهای العین و المحیط فی اللغة آمده است: الصَّلَاح: نقيض الطلاح.
[۳]. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۷.