مؤلف، در اين قسمت گاهي، علاوه بر معناي لغوي، معناي اصطلاحي واژه را نيز بيان کرده است؛ مثال:
الفطن جمع فِطنة و هي في اللغة الفهم و هو عند العلماء عبارة عن جودة استعداد الذهن لتصوّر ما يَرد عليه. ۱
نيز اگر واژهاي چند معنا داشته، همه را با ذکر مثال بيان کرده است و گاه، براي نشان دادن صحت آن معاني به آيات قرآن، مثَل يا شعر استشهاد کرده است؛ به عنوان مثال، درباره واژه دين و مقارنه اينگونه عمل شده است. ۲ البته اين کار بيشتر در اوايل شرح به چشم ميخورد و در بقيه آن تقريباً وجود ندارد.
شايان ذکر است که در همين قسمت، اگر اسم مکاني نيازمند توضيح بوده است، درباره آن توضيح داده شده است؛ مثلاً درباره صفين: «أقول: صفين اسم موضع بالشام» ۳ يا در مورد حروراء: «... قرية بالنهروان». ۴
14. آوردن مقدمهاي پيش از آغاز شرح (در صورت نياز):
شارح، پس از اتمام بحث تکواژهها، در صورتي که ذکر مقدمهاي را لازم ميدانسته، آن را پيش از شروع به شرح مطرح کرده است؛ چنانکه درباره خطبه اول انجام داده است:
و اعلَمْ أنّا نفتقر في بيان نظام کلامه( في هذا الفصل إلي تقديم مقدّمة، فنقول: ... .۵
15. بيان هدف کلي کلام و محور اصلي آن:
مؤلف، معمولاً در خطبههاي پاياني و نامهها و کلمات قصار، پس از آنکه معاني تکواژهها و اصطلاحات را بيان کرد، هدف کلي سخني را که ميخواسته شرح کند، با آوردن عباراتي چون: «حاصل الفصل»، «غرض الفصل»، «حاصل الکتاب» و يا «غرض هذه الکلمة» بيان ميکند و سپس به شرح ميپردازد و اين کار را غالباً پيش از پرداختن به شرح انجام داده است؛ مثلاً پيش از آغاز شرح خطبه 190 آورده است:
و حاصل الفصل: الوصيّة بالمحافظة علي أمورٍ ثلاثة و الحثّ عليها. ۶
و در ابتداي شرح نامه سوم: «و حاصل الکتاب التّنفير عن الدنيا» ۷ يا در مورد حکمت 73: «غرض هذه الکلمة الترغيب في أعلي ما يکتسب من الکمالات النفسانية و الصناعات و نحوها». ۸