لذا او در ذيل حديثي كه امام به سائل ميفرمايد: “ اَتَدرِي كَم بَينَ المُشتَرِي وَ الزُهرَةِ من دَقِيقَةٍ» ؛ آسيا ميداني بين مشتري و زهره چقدر فاصله است، و پارهاي عبارات ديگر، ميگويد:
اين امور از مسائل بسيار ساده علم نجوم است و صدور آن از معصوم( بعيد مينمايد.
و سپس آن را با همان قاعدهاي كه اشاره شد، نقد مي نمايد. ۱
و اضافه ميكند:
برخي عبارات را در حديث، بايد حمل بر تحريف روات در شنيده هايشان كرد و استصعاب رواي دال بر عدم آگاهي وي است. و سادهترين كار، حساب مسافت بين خورشيد و سنبله است كه در هيئت قديم و جديد يكي است. ۲
او در پرتو همين آگاهي، حديثي را كه سياري از امام حسن عسكري نقل مي كند، مخالف حس و واقع اعلام كرده، به نقد كشيده است ۳ و گزارشي كه وفات حضرت سكينه( را روز پنچشنبه، پنج روز گذشته از ماه ربيع الاوّل سال 117 آورده، نقد كرده و به تصحيح اجتهادي آن را از «خَمسَ خَلَون» به «لِخَمسَ عَشرةَ خَلون» تغيير داده، به اين دليل كه پنجم ربيع الاول117 پنج شنبه نبود، بلكه يکشنبه بود و پانزدهم چهارشنبه. ۴
در پايان، لازم است ذكر شود، از آنجا كه علامه معتقد به حجيّت عقل است و آن را در اصول اوليّه و غير آن حجت دانسته و نهيها را متوجه قياس ميداند كه از سنخ عقل نيست، ۵ تصريح ميكند:
آنچه عقل راهنمايي ميكند، خارج از قرآن نيست ۶ و روايات نيز بر صحت اعتماد بر ادله عقلي حكمي دلالت دارند. ۷
لذا همانطور كه در آغاز بحث آورديم، او بر حجيت دانش هاي بشري در فهم و نقد روايات تأكيد ميكند و به همين مناسبت از دانش اصول، ۸ منطق و تاريخ نيز كمك ميگيرد.
در پرتو دانش اصول، گاهي از احاديث اخذ مفهوم نموده ۹ و از آيه و حديث رفع تعارض مي كند ۱۰ و با استفاده از دانش منطق و با تكيه بر قياس مساوات ۱۱ مطلبي را فهميده و با قياس مع الفارق ۱۲ فهمي را نقد كرده است. و گاهي به تركيبي زيبا دست زده و در ذيل حديث “ اِنَّ الحَقَّ مَعَ عَلي يَدُورُ حَيثما دار» گويد:
1.الوافي، ج۲۶، ص۵۱۵ .
2.شرح اصول الكافي، ج۱۲، ص۲۵۶؛ الوافي، ج۲۶، ص۵۱۵ .
3.الوافي، ج۱۱، ص۱۵۲ .
4.دمع السجوم، ص۴۹۷ .
5.شرح اصول الكافي، ج۱، ص۲۸۶ .
6.همان، ج۳، ص۲۱۰ .
7.همان، ج۴، ص۱۸۰ .
8.او تصريح ميكند كه فايده دانش اصول تشحيذ ذهن و آگاهي به فهم اسرار حديث است كه فهم احكام شرعي جز به ادله اصول ممكن نيست (شرح اصول الكافي، ج۴، ص۲۳۲) .
9.همان، ج۵، ص۱۰۰؛ الوافي، ج۱۷، ص۳۰۱ و ج۲۰، ص۷۰۹ .
10.الوافي، ج۱۹، ص۱۲۴ .
11.شرح اصول الكافي، ج۴، ص۱۷۴ و ۱۸۲ .
12.همان، ج۵، ص۲۳۵ .