در لسان العرب آمده است:
فطر الشىء… شقّه و تفطّر الشىء تشقّق و الفَطر الشقّ… و أصل الفطر الشقّ.
و امّا درباره معناى «فَطم», در لسان العرب آمده است:
فطم العود فطماً قطعه و فطم الصبيَّ… فصله.
مناسبت معناى «فطم» با «فطر», كاملاً آشكار است; چرا كه «شكافتن», «بريدن» و «جدا كردن», با هم پيوند دارند و بر پايه همين مناسبت معنوى, واژه فاطمه, به تعبير روايت, از نام مقدّس خداوند (فاطر) گرفته شده است.
اين دو واژه در اشتقاق اكبر, از يك ريشه گرفته شده اند و بر پايه همين ارتباط كلّى و مناسبت, به هم ارجاع داده شده اند. پس مناسبت معنوى, ريشه اين اشتقاق اكبر است.
در پايان دفاع از اين حديث, براى انس بيشتر خوانندگان محترم با اصطلاح اشتقاق كبير و توضيح اين كه توجيه اشتقاق كبير, تنها از سوى ما در اين حديث, مطرح نشده است, مواردى را در بحارالأنوار نشان مى دهيم كه علاّمه مجلسى براى توجيه حديث, در مورد آنها احتمال اشتقاق كبير داده است.
1. در جلد6, صحفه97 در ذيل روايتى آمده است:
و سمّيت مكة مكّة لأنّ الناس كانوا يمكّون فيها و كان يقال لمن قصدها قد مكّأ و ذلك قول اللّه ـ عزّ و جلّ ـ: «و ما كان صلاتهم عند البيت إلاّ مكاءً و تصدية». فالمكاء: الصفير, و التصدية: صفق اليدين.
از اين روايت به دست مى آيد كه «مكّه» از «مكاء» گرفته شده است, با اين كه اشتقاق, چنين نمى طلبد.
علامه مجلسى, در ذيل اين حديث, نوشته است:
و هذا لايساعده الاشتقاق… و يمكن أن يكون مبنيّاً على الاشتقاق الكبير.
ايشان مى گويد اين كه نام مكّه از «مكاء» گرفته شده باشد, با اشتقاق, سازگار نيست. آن گاه وجوهى را براى توجيه اين مشكلْ بيان مى دارد و در پايان مى نويسد كه ممكن است اشتقاق نام مكّه از مكاء, بر پايه اشتقاق كبير باشد.