وضعى خود را، به اعتبار نوعى مناسبت (مشابهت)، استعاره گويند . به ديگر سخن، استعاره ، نوعى مَجاز (مرسل) است كه در آن يكى از دو ركن تشبيه را آورده باشند.۱
كاربرد اين نوع صنعت ادبى ، افزون بر بُعد هنرى و زيبايى، باعث تسهيل آن دسته از معانى متعالى است كه وراى اقليم فكر و انديشه انسان است و در قالب الفاظ نمىگنجد. به اين چند نمونه توجه كنيد:
استعاره حيات و زندگى ، براى علم و هدايت:۲(أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَهُ .۳
يا كسى كه مرده است ، و ما او را زنده كرديم) .
استعاره آب كه مايه حيات ظاهرى است ، براى آيين و شريعت كه مايه حيات معنوى است:
(أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُو كَذَ لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَ لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ .۴
از آسمان آبى فرستاد ، و درهها به ظرفيت خودشان سيل جارى كردند ، و سيل كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا متاعى آتشى مىگدازند نيز كفى نظير سيل برمىآيد . اين چنين خداوند حق و باطل را مثل مىزند . اما كف ، بيرون افتاده و از ميان مىرود ، ولى آنچه مردم را سود مىرساند در زمين ماندگار مىشود . خداوند اين چنين مثلها را مىزند).
1.جواهر البلاغة : ص۳۰۲ - ۳۰۴.
2.جواهر البلاغة : ص۳۲۵.
3.انعام : آيه ۱۲۲ .
4.رعد : آيه ۱۷.