طراوت، آسانى، پربارى، گوارايى، و روانى درك كرد و به زيبايىهاى آن آگاهى يافت؛ زيبايىهايى كه درك آن از عهده مردم عادى بيرون و انديشههايشان در آن متحير است.۱
ابوبكر محمد بن طيب باقلانى(م 403ق)، متكلّم اشعرى نيز در اثر پر حجم خود، إعجاز القرآن، زبان قرآن را نه تنها برتر از ساير كلام فصيح عرب، بلكه به لحاظ ماهوى، مباين و مغاير با ديگر سخنان شيواى عربى و بيرون از اسلوب و نظم معهود آن دانسته است.۲
پس از اينان نوبت به عبد القاهر گرگانى(م 474ق)، متكلّم معروف اشعرى و از پايهگذاران بلاغت عربى و شارحان اسلوب و روش قرآنى مىرسد. گرگانى در دو اثر استوار خود أسرار البلاغة و دلائل الإعجاز، اوج اعجاز بيانى قرآن را نه در مفردات و فواصل، اوزان و استعارات و ساير انواع بديع، بلكه در نظم شگفتانگيز لفظى - معنايى آن معرّفى مىكند.
از ديدگاه عبد القاهر، بستر نظم، بسى فراختر از زيبايىهاى لفظى است؛ رسانايى و ظرافتهاى معنايى سخن نيز شعاعهاى اين دايره اند و در نظم قرآن ميان دو عنصر لفظ و معنا ، پيوندى ناگسستنى وجود دارد. ميان ذهن و زبان، رابطهاى تنگاتنگ هست. ذهن براى القاى معانى گوناگون نهفته در خود ، علامتهاى زبانى متناسبى را به كار مىگمارد و زبان، ابزار و بلكه نشانه انديشيدن و دالّ بر آن است. هر واحد كلامى، هر چند خُرد و كوچك، بر معنايى خاص دلالت مىكند و كمترين دگرگونى در معانى، به گونهاى خود را با تبدّل واژگان و تركيبات زبانى(الفاظ) آشكار مىسازد و متقابلاً هر تغيير اندك در الفاظ، علامت تبدّلى است كه در معانى
1.كتاب الصناعتين الكتابة والشعر : ص ۹ .
2.إعجاز القرآن : ص۳۰۰ .