جانب معاويه، امير مدينه بود ـ بر او نماز خوانده شد. سپس وليد، طى نوشته اى از معاويه خواست تا تكليف او را در چگونگى رفتار با ورثه ابوهريره مشخص سازد. معاويه در پاسخ نوشت: در اموال و داريى هايى كه او از خود به جا گذاشته بنگريد؛ ده هزار درهم آن را به ورثه اش بدهيد و با كنيزان و همسايگانش به نيكى رفتار كنيد. ۱
ملاحظه كرديد سرگذشت فردى را كه به عشق و شوق ديدن پيامبر(ص) به مدينه رفت؛ اما ميل به گردن كشى و شهرت و مقام حكومتى، او را كه صفّه نشينى بيش نبود، به دربار خلافت كشاند و در قصرهاى آذين شده زندگى كرد؛ از سفره معاويه ارتزاق نمود و اعتبار سنّت و احاديث رسول اللّه را مخدوش كرد. چهره معروفى كه او به سبب حمايت دستگاه خلافت به دست آورده بود و نيز سابقه فقير مآبانه اى كه پشت سرنهاده بود، از او زاهدى دربارى ساخت و هر بار كه اراده مى كرد، هفوات كلامى و هوسهاى شيطانى خود را در قالب اخبار واحد، و با سرآغازى چون «حدثنى رسول اللّه(ص) هذا و هذا»، «سمعت عن رسول اللّه(ص) هذا و هذا» و… در بين مردم منتشر مى ساخت. اين در حالى بود كه صحابه مخلص پيامبر و محدثان عهد تابعين، هرگاه اراده نقل خبرى مى كردند، تا زمانى كه دليلى از قرآن بر وفاق محتواى متن حديث با قرآن نمى يافتند، آن را رها مى كردند و از نقل آن اجتناب مى نمودند.
عبداللّه بن مسعود، صحابى مؤمن رسول اللّه(ص)، مى گفت: هرگاه حديثى از رسول اللّه براى شما نقل كردم، مؤيد آن را از كتاب خدا برايتان خواندم تا تصديقش نماييد. ۲
و از ربيع بن خيثم آمده است كه: حديث (صادق)، جلوه اى روشن و نورانى چون درخشش روز دارد كه هرگاه آن را ببينيد، مى شناسيدش؛ اما حديث موضوع، در هاله اى از ظلمت و تيرگى فرو رفته، مانند تاريكى شب كه اگر توجه نماييد، محتواى آن را انكار