9 .دكتر ابوالقاسم امامى در مقدمه ترجمه «أنوار العقول»، تحليلى جامع و ارزيابى يى سنجيده از اين ديوانها ارائه مى كند و مى گويد:
به هر روى، اين درست است كه حضرت شعر مى سروده و خود سخنور و سخن سنج و نقاد شعر بوده است. اوج سخن در نهج البلاغه و نيز داورى امام درباره برترى شعر امرؤ القيس، شاعر نامدار جاهلى (رك. نهج البلاغه، شهيدى، كلمات قصار: 455؛ فيض الاسلام، حكمت447)، خود بر اين سخن گواه است؛ ليك، شعر و شاعرى با همه نقش رسانه اى و اهميتى كه در پيكارهاى آغاز اسلام داشته و با آن كه پيامبر گرامى اسلام، شعر نيكو را مى ستوده و برخى سرايندگان را نواخته است، باز، اين گونه از سخن، بويژه در هنگامه نزول قرآن كريم و درخشش آيه هاى آسمانى، رنگ جاهلى اش را باخته بوده و در پايه اى از ارزش نبوده است كه انگيزه امام در سرودن شاعرانه باشد، به گونه اى كه شعر او همانند نثرش در نهج البلاغه، چنان و چندان باشد كه حضرت را در شمار سرايندگان رسمى تاريخ ادب تازى درآورد؛ وگرنه، سيد رضى، صاحب آن ديوان و آن پايه در ادب تازى، گردآورنده نهج البلاغه و نويسنده خصائص امام و برافرازنده پرچم سخنورى امام در آوردگاه سخن سنجان قرن چهارم، چنان كه نثر امام را گرد كرده، به تدوين ديوانى از او نيز همّتى مى گماشته يا از آن سخنى مى گفته است. با اين همه، وى در نهج البلاغه و نيز در اثر ديگرش (خصائص أميرالمؤمنين)، قطعه هايى از شعر على(ع) را روايت كرده است. اين نكته و نيز سخنانى مانند سخن سعيد بن مسيّب نشان مى دهد كه حضرت به هر حال با سرودن شعر، بيگانه نبوده اند و گه گاه، به مناسبتهايى، فزون بر رجزهاى ميدان جنگ، جامه هايى سروده اند كه مايه اصلى تدوين ديوانى از امام شده است.
بارى، شعر اين ديوان، با توجه به پايگاه راويانش، و با توجه به ساختارها و معانى و انگيزه هاى شعرى، بر چندگونه است: [1]گونه اى كه به قطع از