به اين چشمداشت سوق مى دهد كه مخالفت با نگارش را در سخت ترين[دوره] آن به زمينه خانگى اش ـ يعنى به نقل شعر، نسب نامه و گزارش هاى همراه آنها درباره جاهليت ـ مربوط سازيم. اين ادبيات، پيوسته[به گونه اى شفاهى .م] منتقل شد و دير يا زود روى كاغذ آمد؛ ۱ اما اختلاف نظرى كه ممكن است توقع داشته باشيم در نتيجه اين انتقال پديد آمده باشد، مورد گواهى قرار نگرفته است. ۲ زشت است كه مجبور باشيم نوعى مخالفت با نگارش را فرض كنيم كه بى آنكه در قلمرو خود اثر و ردپايى به جا بگذارد، از ميان رفته باشد ودر همين حال، در زمينه حديث اثرى نيرومند باقى گذاشته باشد.
115ـ يك نظريه پرداز ادبى اندلسى سده ششم نقل مى كند كه مردم در فصاحت شاعر
1.براى آگاهى از پژوهشى گرايش دار در زمينه شعر، نك:Sezgin, Geschichte, II,pp.۱۴-۳۳.
2.گويند ابو عمرو بن علاء (م۱۵۴) كتاب هاى خود را سوزاند؛ اما گفته اند انگيزه اش اين بوده كه به قرائت قرآن (تقرّء) بپردازد(جاحظ، البيان والتبين، به كوشش ع.م. هارون، قاهره، ۵۰ـ۱۹۴۸، ج۱، ص۳۲۱، س؛ براى آگاهى از اين مأخذ و مأخذهاى ديگر، نك: دانشنامه اسلام (Encyclopedia of Islam۲) مدخل «ابو عمرو بن العلاء»، (ر. بلاشر)، ستون a۱۰۶؛ و مقايسه كنيد با: Berge justification dun autodafe Livrs ,P. ۸۳.۸=p.۷۲