گذشته از تكرار مخلّ به فصاحت و بلاغت بايد توجّه داشت كه امام هيچ گاه در صدد كشتن دشمنان خود از جمله شاميان نبود و جنگ با معاويه هم به منظور زدودن اين غدّه چركين از جامعه اسلامى بود. روش قطعى رسول خدا و امير مؤمنان در جنگ هاى صدر اسلام اين بود كه حتى المقدور دست به سلاح نبرند و آغازگر نبرد نباشند. جملات اين خطبه نشانگر روحيه انتقام و تشفى خاطر و دل خنك شدن از كشتار دشمن است، كه نسبت دادن آن به على(ع) دشمنى با آن حضرت خواهد بود.
2. در بخشى از خطبه مى خوانيم كه امام مى گويد:
در برابر عمار ياسر و اويس قرنى هزار نفر را مى كشم.
گذشته از اشكال قبلى، يعنى انتقام جويى، بايد توجّه داشت كه ناقلان اين خطبه ساختگى مى گويند امام آن را ميان راه كوفه و مدينه ايراد كرده و حتماً مقصودشان همان راه مدينه به بصره و سپس كوفه است؛ چون گفتيم جز سفر آن حضرت براى مقابله با اصحاب جمل و سپس حركت از بصره به سوى كوفه، سفرى از مدينه به كوفه نداشته است. اين در حالى است كه آن زمان هنوز نبرد صفين روى نداده بود تا عمار ياسر و اويس قرن به شهادت برسند.
بنابراين، تناقض آشكار و غيرقابل توجيهى در ابتدا و انتهاى خطبه وجود دارد و پيداست كه دروغگو كم حافظه هم هست. شبيه اين تناقض گويى در جاهاى ديگر تكرار شده؛ چنان كه از آن حضرت نقل مى شود كه شما برادران خوبى هستيد و چند جمله بعد مى فرمايد: «يا أشباه الأعثام و بهام الأنعام!». البته اصل اين جمله هم جاى تأمل دارد.
3. كلمه بنى كنام ـ كه دوبار در اين خطبه آمده ـ در جاى ديگرى وجود ندارد، جز آنكه توجيه گرى آن را قبيله اى از آيندگان بشمارد، يا گفته شود مقصود، نسل قبيله «كتام» است و ناسخان به اشتباه ضبط كرده اند! اما اين توجيهات، علمى نيست و قرينه و دليلى ندارد.
4. در اثناى اين خطبه منسوب به امير مؤمنان(ع) ابن صويرمه ايستاده و سؤال مى كند: «أنت أنت يا اميرالمؤمنين؟» و آن حضرت مى فرمايد: «أنا أنا لا إله إلاّ اللّه ربّى». أولاً، از اين پرسش و پاسخ مطلبى روشن نمى شود و اگر جمله خبرى هم باشد، معنا همچنان ابهام خواهد داشت. ثانياً، شخصيتى در تاريخ اسلام و دوران امام اوّل به نام ابن صويرمه يا اسمى مشابه آن وجود ندارد!
5. صاحب كتاب بيان الأئمة درباره وجه تسمية اين خطبه به تطنجيه گويد:
طنجه شهرى در ساحل درياى مغرب است و طنجين نام دريايى پشت درياهاست كه امام داستان رفتن خود به آن منطقه و ديدن ستارگان و افلاك را بيان مى كند. ۱
اين در حالى است كه در خطبه نامى از طنجه يا طنجين نيامده و آنچه هست، تكرار تطنجين يا تطنجان و يك مورد تطنج است. با آنكه كسى بين تطنجين و طنجه ارتباطى قايل نشده، ولى به
1.بيان الأئمة، ج ۱، ص ۲۵۲.