عمر بن خطاب خواست قرآن را گرد آورى كند؛ ميان مردمان برخاست و گفت: هر كس چيزى از قرآن را از پيامبر ـ صلى الله عليه وسلم ـ گرفته است نزد ما بياورد. به اين گونه آنها در صُحُف و الواح و استخوانهايى مى نوشتند و عمر چيزى را از كسى به اسم قرآن نمى پذيرفت مگر آن كه دو نفر بر آن شهادت مى دادند پس آن گاه مى پذيرفت و به آن مى افزود.
پس از عمر عثمان اقدام كرد و گفت: هر كس چيز ى از كتاب خدا نزد اوست براى ما بياورد و از هيچ كس چيزى را نمى پذيرفت مگر آنكه دوتن به آن گواهى دهند. خزيمة بن ثابت آمد و گفت: دو آيه را رها كرديد و ننوشته ايد، پرسيدند: كدامند آن دو؟ گفت: من از رسول خدا اين آيات را گرفتم: و لقدجاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنّتم…، آن گاه عثمان گفت: من گواهى مى دهم كه اين دو آيه از خداست،حال مى گويى اين دو آيه را كجاى قرآن قرار دهيم؟ گفت: در پايان آخرين بخشى كه نازل شده است، وآن دو آيه را در پايان سوره برائت قرار دادند. ۱
شبيه اين روايت در سنن ابى داوود آمده است، ۲ و ما در كتاب«تدوين القرآن» درباره اين روايات بحث كرده ايم.
قول سوم:
۰.۱ـ در «صحيح مسلم »مى خوانيم:از عبيدالله بن عبدالله بن عقبه نقل شده كه گفت: ابن عباس به من گفت: آيا مى دانى(تعلم) و هارون گفت: آيا آگاهى(تدرى) كه آخرين سوره قرآن كه يكجا نازل شد كدام است؟ گفتم: آرى، سوره اذا جاء نصرالله والفتح، است. گفت: راست گفتى. و در روايت ابن ابى شيبه چنين است: آيا مى دانى كدام
1.همان.
2.سنن ابى داوود, ج۱, ص۱۸۲