ايمان او كامل تر . پس هر كه را اخلاق او قبيح[باشد] ، ايمان ۱ او ناقص [باشد] . چنانچه مؤيّد اين مقصود هم در اخبار وارد است كه چون حضرت حق ـ عزّ اسمه ـ ايمان را بيافريد ، [ايمان] گفت: الهى! مرا قوى گردان . حضرت خداوند ـ جلّ و علا ـ او را به حُسن خلق و سخا ، قوى گردانيد ، و چون كفر را بيافريد ، [كفر ]گفت: الهى! مرا قوى گردان . حضرت اللّه ـ تبارك و تعالى ـ او را به خُلق بد و بخل ، قوى گردانيد . ۲ پس بى شك ، كمال هر يك ، با كمال مقوّى ، و نقص هر يك با نقص مقوّى ، مقارن بوَد . اى سعادتمند! توضيح مضمون اين خطاب مستطاب واجب الاقتدا ، منوط است بر تحقيق ۳ خلق و مدّ اخلاق ، و چون خلق از خواص نفس است ، بيان وى به تقديم ذكر ، اُولى بوَد . پس ببايد دانست كه در كتاب اخلاق ، مبيّن شده است كه انسان را سه قوّت ۴ است كه مبادى افعال و آثار به مشاركت رأى و رؤيت و تميز و ارادت مى شوند: يكى ، ۵ قوّت ۶ ادراك معقولات و تميز ميان مصالح و مفاسد افعال كه آن را قوّه نطق خوانند ؛ دوم ، قوّت ۷ شَهَوى كه مبدأ جذب منافع و طلب مَلاذ ۸ از مآكل و مشارب و مناكح و غير آن شود ؛ ۹ سيوم ، ۱۰
قوه غضبى كه مبدأ دفع مضارّ و اقدام بر اهوال ۱۱ و اشواق و شوق تسلّط و ترفّع شود .
و اين دو قوّت ۱۲ اخير ، انسان را به مشاركت حيواناتِ ديگر است ، و قوت ۱۳ اوّل به انفراد ، و هر يكى را از اين قوا ، مظهرى است در اعضا كه به مثابت آلات اند ۱۴ مر ۱۵ آن را . امّا قوت ۱۶ ناطقه را دِماغ ، كه محلّ فكر و رؤيت ، آن است ؛ و امّا قوت ۱۷ شهوى را جگر ، كه آلت تغذيه و توزيع به دل ما به تحلّل بر اعضا ، آن است . و اما قوّت غضبى
1.. ف: ـ ايمان .
2.. ف: ـ و چون كفر را ... . قوى گردانيد .
3.ف: تحسين.
4.. ف: قوه .
5.. ف: اوّل .
6.. ف: بلاد .
7.. ف: ـ شود .
8.. ف: سيم .
9.. ف: اموال .
10.. ف: آلايند .
11.. ف: امر .