داوري ميان مردم - صفحه 492

3320

اختِلافُ الأحكامِ

۰.17010.الإمامُ عليٌّ عليه السلام : تَرِدُ على أحدِهِمُ القَضيّةُ في حُكمٍ مِن الأحكامِ فَيَحكُمُ فيها بِرَأيِهِ ، ثُمّ تَرِدُ تلكَ القَضيّةُ بعَينِها على غيرِهِ فيَحكُمُ فيها بخِلافِ قَولِهِ ، ثُمّ يَجتَمِعُ القُضاةُ بذلكَ عندَ الإمامِ الذي استَقضاهُم فَيُصَوِّبُ آراءَهُم جَميعا و إلهُهُم واحِدٌ و نَبيُّهُم واحِدٌ و كتابُهُم واحِدٌ ! أ فأمَرَهُم اللّه ُ سبحانَهُ بالاختِلافِ فَأطاعُوهُ ؟ ! أم نَهاهُم عَنهُ فَعَصَوهُ ؟ ! أم أنزَلَ اللّه ُ سبحانَهُ دِينا ناقِصا فاستَعانَ بِهِم على إتمامِهِ ؟ ! ۱

۰.17011.عنه عليه السلام : لا تَقضِ في أمرٍ واحِدٍ بقَضاءَينِ مُختَلِفَينِ فَيَختلِفَ أمرُكَ و تَزيغَ عنِ الحَقِّ . ۲

۰.17012.دعائم الإسلام عن عَمر بنِ اُذَينةَ : دَخَلتُ يَوما على عبدِ الرحمنِ بنِ أبي لَيلى بالكوفَةِ و هُو قاضٍ فقلتُ : أرَدتُ ـ أصلَحَكَ اللّه ُ ـ أن أسألَكَ عَن مَسائلَ ، و كنتُ حَديثَ السِّنِّ. فقالَ : سَلْ يا بنَ أخي عمّا شِئتَ . قلتُ : أخبِرني عَنكُم معاشِرَ القُضاةِ تَرِدُ علَيكُمُ القَضيَّةُ في المالِ و الفَرْجِ و الدَّمِ فتَقضي أنتَ فيها برأيِكَ ، ثُمّ تَرِدُ تلكَ القَضيّةُ بعَينِها على قاضي مكَّةَ فيَقضي فيها بخِلافِ قَضِيَّتِكَ ، ثُمّ تَرِدُ على قاضي البَصرةِ و قاضي اليَمَنِ و قاضي المَدينةِ فَيَقضُونَ فيها بخِلافِ ذلكَ ، ثُمّ تَجتَمِعُونَ عِند خَليفَتِكُمُ الذي استَقضاكُم فَتُخبِرُونَهُ باختِلافِ قَضاياكُم فَيُصَوِّبُ رَأيَ كُلِّ واحِدٍ مِنكُم ، و إلهُكُم واحِدٌ و نَبيُّكُم واحِدٌ و دِينُكُم واحِدٌ ! أ فَأمَرَكُم اللّه ُ عَزَّ و جلَّ بالاختِلافِ فَأطَعتُموهُ ؟ ! أم نَهاكُم عَنهُ فعَصَيتُموهُ ؟ ! أم كُنتُم شُرَكاءَ اللّه ِ في حُكمِهِ فلَكُم أن تقولوا و علَيهِ أن يَرضى ؟ ! أم أنزَلَ اللّه ُ دِينا ناقِصا فاستَعانَ بِكُم في إتمامِهِ؟! أم أنزلَ اللّه ُ تامّا فَقَصَّرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله عَن أدائهِ ؟ ! أم ما ذا تَقولونَ؟ فقالَ : مِن أينَ أنتَ يا فتى ؟ قلتُ : مِن أهلِ البصرةِ. قالَ : مِن أيِّها ؟ قلتُ : مِن عَبدِ القَيسِ . قالَ : مِن أيِّهِم ؟ قلتُ : مِن بَني اُذَينَةَ . قالَ : ما قَرابَتُكَ مِن عبدِ الرَّحمنِ بنِ اُذينَةَ ؟ قلتُ : هُو جَدِّي ، فَرَحَّبَ بي و قَرَّبَني و قالَ : أيْ فَتى ، لقد سَألتَ فَغَلَّظتَ و انهَمَكتَ فَتَعَوَّصتَ ، و سَاُخبِرُكَ إن شاءَ اللّه ُ ، أمّا قولُكَ في اختِلافِ القَضايا فإنّهُ ما وَرَدَ علَينا مِن أمرِ القَضايا مِمّا لَهُ في كتابِ اللّه ِ أصلٌ أو في سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فليسَ لنا أن نَعدُوَ الكتابَ و السُّنَّةَ ، و أمّا ما وَرَدَ علَينا مِمّا ليسَ في كتابِ اللّه ِ و لا في سُنَّةِ نَبِيِّهِ فإنّا نَأخُذُ فيه بِرَأيِنا . قلتُ : ما صَنَعتَ شيئا ! لأنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يقولُ : «ما فَرَّطْنا في الكِتابِ مِن شَيْءٍ»۳ ، و قالَ فيهِ : «تِبيانا لِكُلِّ شَيءٍ»۴ . ۵

3320

اختلاف حُكمها

۰.17010.امام على عليه السلام فرمود : قضاوت در حكمى از احكام به يكى از آنان ارجاع مى شود و او درباره آن به نظر خود حكمى صادر مى كند. سپس همان مشكل نزد ديگرى بُرده مى شود و او بر خلاف حكم اوّلى رأى مى دهد. آن گاه قاضيان حكمهاى صادره خود را نزد پيشوايى كه آنان را به قضاوت گماشته است، مى برند و او آراى همه آنان را تأييد مى كند. حال آن كه خدايشان يكى و پيامبرشان يكى و كتابشان يكى است! آيا خداوند سبحان آنان را به اختلاف [احكام و آرا] دستور داده است و از او پيروى كرده اند؟ يا آنها را از اختلاف نهى فرموده و بر خلاف نهى او عمل كرده اند؟ يا نكند خداوند سبحان دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردن آن از ايشان كمك خواسته است؟!

۰.17011.امام على عليه السلام نوشت : در يك موضوع، دو حكم متفاوت صادر مكن؛ زيرا كارَت پريشان مى گردد و از حق منحرف مى شوى.

۰.17012.دعائم الاسلام : در ايّام جوانى، روزى نزد عبد الرحمن بن ابى ليلى، قاضى كوفه رفتم و گفتم: خدا تو را خير دهد، مى خواهم سؤالاتى بپرسم. گفت: عمو جان! هر چه مى خواهى بپرس. گفتم: به من بگو چرا شما گروه قُضات وقتى دعوايى مالى و ناموسى و جانى پيش شما مى آورند تو درباره آن به رأى خودت حكم مى دهى و همان دعوا پيش قاضى مكّه برده مى شود و او برخلاف حكم تو رأى مى دهد و سپس آن را پيش قاضى بصره و يمن و مدينه مى برند و هر كدام آنها قضاوتى متفاوت با ديگرى مى كند. آن گاه همه شما نزد خليفه تان كه شما را به منصب قضاوت گماشته است جمع مى شويد و آراى مختلف خود [درباره آن دعوا ]را به اطلاع او مى رسانيد و او رأى همه شما را درست مى شمارد و تأييد مى كند، در حالى كه خدايتان يكى و پيامبرتان يكى و دينتان يكى است؟! آيا خداوند عزّ و جلّ به شما دستور اختلاف داده است و شما از او اطاعت مى كنيد؟ يا شما را از آن نهى فرموده و شما بر خلاف نهى او رفتار مى كنيد؟ يا نكند خداوند دين ناقصى فرستاده و براى كامل كردنش از شما كمك خواسته است؟ يا نكند خداوند دين كاملى فرستاده، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله در رساندن آن كوتاهى كرده است؟ چه جوابى داريد كه بدهيد؟ عبد الرحمن گفت: اهل كجا هستى اى جوان؟ گفتم: اهل بصره ام. پرسيد: از كدام طايفه؟ گفتم: از عبد القيس. پرسيد: از كدام تيره آن؟ گفتم: از بنى اُذينه. گفت: با عبد الرحمن بن اُذينه چه نسبتى دارى؟ گفتم: او جدّ من است. در اين هنگام عبد الرحمن به من خوشامد گفت و مرا نزديك خود نشاند و گفت: اى جوان! سؤال سفت و سخت و پيچيده اى پرسيدى و من به خواست خدا پاسخت را مى دهم. اما سخن تو درباره اختلاف آرا و داوريها، بدان كه اگر دعوايى پيش ما آورده شود كه در كتاب خدا يا سنّت پيامبرش اصل و مبنايى براى آن باشد، ما حق نداريم از كتاب و سنّت تجاوز كنيم. اما اگر در كتاب خدا يا سنّت پيامبر او اصل و ريشه اى برايش وجود نداشته باشد، در اين صورت بر اساس رأى خود حكم صادر مى كنيم. من گفتم: جوابى ندادى؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد: «ما هيچ چيزى را در كتاب فرو گذار نكرده ايم» و نيز درباره قرآن مى فرمايد: «روشنگر هر چيزى است».

1.نهج البلاغة : الخطبة ۱۸ .

2.الأمالي للطوسي : ۳۰/۳۱.

3.الأنعام : ۳۸ .

4.النحل : ۸۹ .

5.دعائم الإسلام : ۱/۹۲.

صفحه از 496