شرح حديث حقيقت - صفحه 208

و شيخ عراقى مى گويد:

آفتابى در هزاران آيينه تافته بس به رنگى هر يكى تا بى عيان انداخته
جمله يك نور است امّا رنگ هاى مختلف اختلافى در ميان اين و آن انداخته۱
و شيخ سعدى مى فرمايد:

به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست۲
و حافظ مى گويد:

هر دو عالم يك فروغ روى اوست گفتمش پيدا و پنهان نيزهم۳
و داعى مى گويد:

روى تو در جلوه اللّه نور ديده ما از تو چرا مانده دور
ديده ما باز نشد سوى تو و رنه نهان نيست كس روى تو
اين مرتبه را از حقيقت، صوفيه موحّده «جمع الجمع» خوانند:

اگر در خلق، حق را درنيابى بيابى خانه امّا درنيابى
و جمع الجمع شهود حق است با خلق به وجهى كه كثرت تعيّنات قادح در وحدت ذاتى او نباشد؛ يعنى يكى باشد او را از خلق و حق دو نام شرابى از دو جام رويى در صد آينه و شعاعى بر هزار آبگينه. اوحدى مى گويد:
اى مردم كور اين چه بهار است ببينيد گلبن نه و گلهاش به بار است ببينيد
فردا همه يكرنگ شود طالب و مطلوب امروز يكى را كه هزار است ببينيد۴
كميل گفت: زِدْنِي بَيانا. مرا زياده از اينكه فرموده در شرح حقيقت بيانى بگوى.
حضرت فرمود: اَطْفِ السِّراجَ فَقَدْ طَلَعَ الصُّبْحُ؛ چراغ باز كش كه صبح طالع شد؛ يعنى سخن در پايه حقيقت ثمر شد.
بيان به پايان رسيد و قصّه از بيان و گفتار به عيان و ديدار انجاميد.
بيت:

شمع بنشان كه آفتاب برآمد رخ معشوق از نقاب برآمد
بيت:

زهى نادان كه آن خورشيد تابان به نور شمع جويد در بيابان
بيت:

روشن تر از اين نمى توان گفت پيداتر از اين نمى توان گفت
قطعه:

آن چنان مست است عاشق كز شراب آمد به هوش آن چنان فاش است شاهد كز خودش آمد حجاب
هيچ مى هرگز نخواهد زين مى مست تر هيچ شاهد فاش تر زين برنيندازد نقاب
تمّ الكلام والحمدللّه والصلوة على نبيّه.

1.مجموعه آثار فخرالدين عراقى، تصحيح دكتر محتشم، ص ۳۱۹، بيت ۳۷۹۴ ـ ۳۷۹۵

2.كليات سعدى، نسخه محمد على فروغى، بخش مواعظ، ص ۸۸۷

3.ديوان حافظ، تصحيح دكتر خانلرى، غزل ۳۵۵، بيت ۴

4.ديوان اوحدى مراغى، تصحيح سعيد نفيسى، ص ۲۱۸، غزل ۳۷۱

صفحه از 204