۲۵۴.وِلايَةُ الأَحْمَقِ سَريعةُ الزَّوالِ .
دولت احمق است زود زوال
حال دولت بر احمق است محال
احمق ار دولتيش پيش آيد
هم خود از جهل خصم خويش آيد
۲۵۵.وَيْلٌ لِمَنْ سآءَ خُلُقُه وَ قَبُحُ خَلْقُهُ .
روى بد، خُلق نيك اگر ورزد
هم برين خوان تُبره اى ارزد
دل نخواهد كسى كه روش بدست
واى بر آنك روى و خُوش بد است
۲۵۶.واساكَ مَنْ تَغافَلَ عَنْكَ .
خصم اگر از تو غفلتى ورزيد
در مواسات خوار نتوان ديد
تا توانى به صد خرد زنهار
خويشتن را ازو نگه مى دار
۲۵۷.والاكَ مَنْ لَمْ يُعادِكَ .
هر كه را با تو دشمنى ظن نيست
دوست باشد تو را چو دشمن نيست
عشق همراه مغز و پوست بود
هر كه او خصم نيست دوست بود
۲۵۸.وَيْلٌ لِلْحَسُودِ لِحَسَدِهِ ۱ .
از حسد مر حسود را ويل است
چو سرايى كه بر ره سيل است
رد خلق و خدا بود حاسد
از خود اندر بلا بود حاسد
۲۵۹.وَحْدَةُ المَرْءِ خَيْرٌ مِنْ جَليسِ السَّوْءِ .
صحبت بد بلاى جان و تن است
مار و كژدم درون پيرهن است
گر بسوزى به دردِ تنهايى
به كه با همنشين بد پايى
۲۶۰.وَلِيُّ الطِّفْلِ مَرْزُوقٌ .
اى كه در مانده به فكر عيال
روزِ بسيارىِ عيال، منال
قسمة الخلق كان مخلوقاً
و ولىّ الطفل كان مرزوقاً