اين كه شاعرى چون شيخ عطّار نيشابورى در آغاز منظومه منطق الطير، از ترك تعصّبات مذهبى سخن رانده است و به نوعى، آن را مغاير شيوه و سلوك عرفانى مىداند، نشان مىدهد كه اين نوع اوضاع اسفبار تا روزگار او در قرن هفتم هم رواج داشته است و عطّار در پايان مدح خلفاى اسلامى مىگويد:
- اى گرفتار تعصب ماندهدايماً در بغض و در حب مانده
- گر تو لاف از عقل و از لب مىزنىپس چرا دم در تعصّب مىزنى.۱
اين هم كه شاعرى چون حكيم سنايى غزنوى در حديقة الحقيقه - مثنوى نامدار خود - از خلفاى اسلامى در كنار پنج تن مقدس عليهم السلام ياد كرده است و هم ابو حنيفه و هم شافعى را ستوده است، نشان از اقدام عملى اين شاعر حكيم در رفع اختلافات مذهبى دارد، كمتر توفيقى به دست آورده است؛ زيرا در همين روزگار سياسى، كتابهاى تندى عليه ارباب و اصحاب مذاهب گوناگون نوشته مىشود.
چرا قرن ششم؟
در اين جا سخن اين است كه در مقطع قرن ششم هجرى، چرا شاهد اين نگارشهاى متعصّبانه هستيم؟ به نظر مىرسد با توجّه به اين كه اتفاقات فرهنگى، دفعتاً و آنى شكل نمىگيرند، بتوان دلايلى را برشمرد تا به اين نتيجه رسيد كه چرا در قرن ششم، كتابهاى «بعض» و«نقض» نوشته مىشوند؟!
1. نظاميهها و مدارسى مانند آن از قرن پنجم هجرى، سخت در تكاپوى پرورش دانشوران مذهبى هستند كه البته بر اساس تأكيد مؤسّس اين مدارس - خواجه نظام الملك - سختگيرى و تعصّب مذهبى، بخشى از اين آموزشها را تشكيل مىدهد.
2. اعمال قدرت بلامنازع خلفاى عبّاسى در ايران از قرن چهارم به بعد، اين ذهنيت را پيش آورده است كه زمينه براى ناديده گرفتن بخشى از باور مسلمانان - شيعيان - فراهم است.