پيشدرآمد
طلوع شعر فارسى در ايران، همزمان با روزگارى است كه اُمراى محلّى و ملّى ايرانزمين به دلايل سياسى و اجتماعىو براى تقويت مبانى قدرت خود، به خلافت عبّاسى بغداد گرايش نشان مىدهند و در مقابل قدرتِ اندك خاندانىكاسب و بازارى مانند صفّاريان كه شجاعانه به مقابله با اين سلطه عربى - سنّى مىپردازند، غزنويان با حكومت خود در اجراى منويات و فرمانهاى خلفاى ظالم عبّاسى، سنگ تمام مىگذارند كه قتل عام شعيان در رى، يكى از نمودهاى آن است.
در چنين شكلى از ساختار قدرت كه در ايران رسم شده است و بهرهبردارى از گرايشهاى مذهبى و اطاعت صرف از خليفهاى در بغداد است و جانشين پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله خوانده مىشود، شاعران و اديبان - كه دربار و صاحبان قدرت را بهترين محل و كس براى عرضه هنر خود و گذران زندگى مىدانستند - ، از همراهى با اين تزويرورزىها چارهاى نديدند و اگر اعدام وزير متّهم به تشيّع (حسنك وزير) در ميان بود، همراهى كردند و اگر شاعرى با قدرت حاكم درافتاد و گرايشى در مذهب داشت (ناصرخسرو)، او را از خود دور ساختند.
از سوى ديگر، تفرّق و چنددستگى مذهبى كه از لحظه ارتحال پيامبراكرم صلى اللَّه عليه و آله جامعه اسلامى را فرا گرفت و موجب شد كه بيشتر دقّت و انديشه اصحاب درس و منبر، صرف بيان اختلافات و تحليل آنها و بر شمردن باور خود بر ديگران شود، تقريباً فضايى را پيش مىآورد كه انتخاب سره از ناسره، در جستجوى «فرقه ناجيه» براى مردم، دشوار و گاهى ناممكن بود.
با گسترش علوم اسلامى و تأسيس مدرسههاى گوناگون و تربيت نسل علما و اصحاب قيل و قال، جريان اين بيان اختلافات مذهبى و باور خود را برتر شمردن، البته از نَفَس نيفتاد و حتّى فراتر از بحثهاى مستدلّ تاريخى و كلامى، به دشنامها و درشتگويىهايى كشيده شد كه در عرصه شعر و ادب، گونهاى هجو و قدح را پيش