شيخ عبد الجليل نيز آنها را به نقد مىكشد. سه مورد از اين نقلها و نقدها در پى مىآيند:
يكم. در بيان فضيحت اوّل، نويسنده سنّى، متونى از كتابهاى علماى شيعه را نقل و نقد مىكند. در يكى از اين متون مىگويد: «و ابن بابويه القمّى الرافضى در كتاب آورده است كه چون بو بكر از دنيا برفت، وامخواهان او، پيش پسرش محمّد ابو بكر آمدند و تقاضا كردند و او در حجر على بود كه مادرش اسماء بنت عميس، زن على بود. على او را گفت : محراب پدرت را بازشكاف و بتى زرّين برگير و با وام ده». ۱
عبد الجليل، اين گونه پاسخ مىدهد:
امّا جواب اين دعاوى و بهتان آن است كه: اين معنى در هيچ كتابى نيست از كتب اصوليه شيعه و گر هست، اشاره بايد كردن و بازنمودن . و در آخر اين كتاب، اين مصنّف آورده است كه از ابو بكر و از هر يك از صحابه، بسيارى تركه بازماند و آن را شرحها داده است. پس بايست كه محمّد بو بكر، از آن تركه، ردّ دين پدرش بكردى، تا بدان بت مدفون، حاجت نيفتادى.
و ديگر آن كه على غيب نداند؛ چه دانست كه بتى جايى پنهان است و گر بوده باشد بر سبيل گنج و ذخيره باشد، نه از جهت عبادت و سجده و پيغمبر مگر خبر داده باشد على را واللَّه اعلم! و مذهب شيعه در حقّ صحابه كفر و شرك نيست، آن است كه با وجود ... . ۲
چنان كه عبد الجليل رازى گفته است، چنين مطلبى در كتابهاى موجود صدوق، وجود ندارد.
دوم. نويسنده سنّى در كتابش، تحت عنوان فضيحت هفتم، مطلبى را به شيعه نسبت مىدهد و آن، اثبات صفت حالت براى خداوند است. او گفته است: «فضيحت هفتم، آن است كه رافضى گويد كه خداى را صفتى است كه آن را صفت حالت گويند و خداى بدان مخالف است، مخالف خود را و هيچ فريشتهاى و پيغمبرى آن صفت نداشته است و ندانند و بر اين قول لازم آيد كه ملائكه و رسل، بر صفت اخصّ بارى